"جکی" در اپراتور CCTV (چشم شهر) مشغول به کار است. او هر روز در حال تماشای قسمت کوچکی از جهان برای حفاظت از مردمیست که در دیدش هستن. روزی مردی رو در یکی از مونیتورها میبینه، شخصی که هیچوقت فکرش رو نمیکرد ببینه، مردی که هرگز نمیخواست ببینه، حالا دیگه چاره‌ای نداره، مجبوره باهاش روبرو بشه...

»عیسى مسیح« (ایراتسوکویى) حواریون خود را برمى ‏گزیند و مردم را به سوى خدا مى ‏خواند. این امر خشم قدرت مداران را برمى ‏انگیزد، تا آن جا که به دنبال راه ى براى دستگیرى و محاکمه ‏ى او مى‏ گردند...

"هیلم فو" نوجوان هفده ساله عجیبی است که مادرش را پس از خودکشی اش در دریاچه از دست داده است.او وقت خود را به گشتن در محله و محکوم کردن نامادری اش به قتل مادر خود می گذراند.او پس از مشاجره با پدر خود از خانه فرار می کند و به ادینبورگ می رود.جائی که با "کیت" آشنا می شود.از آنجایی که او را یاد مادرش می اندازد به شدت به او علاقه مند شده و...

داستان یک نوجوان باردار است که برای فرار از جامعه به جنگل پناه میبرد و در انجا متوجه موجودی در جنگل میشود…

ماموری در حال عکس برداری در یک ماموریت مخفیانه دچار سقوط در یک منطقه ی برفی می شود و عاملان این قضیه به دنبال او هستند تا مانع از افشاء این عکس ها شوند تا اینکه…

خبرنگارى الکلى به نام « چاک » ( داگلاس ) ، در آلبیوکرکى نیومکزیکو کار مى‏ کند و انتظار فرصتى را مى‏ کشد تا موفقیت گذشته‏ ى خود را بار دیگر بازیابد . خیلى زود مردى ( بندیکت ) در غارى گرفتار مى ‏آید و « چاک » متوجه مى ‏شود که فرصت مورد نظرش را به دست آورده است ...

در یک کشور بدون نام مدیترانه ای، یک عضو برجسته ی پارلمان به نام «زی» (مونتان) که مخالف حکومت است، یک گردهمایی عمومی، ظاهرا در اثر تصادف اتومبیل، کشته می شود. اما دادیار محلی (پریه) پی می برد که مقامات بسیار بلند مرتبه ی حکومتی در مرگ «زی» دست داشته اند...

« ادى تیلر » ( فاندا ) به دلیل سرقت به زندان مى ‏افتد و پس از آزادى سوگند مى‏ خورد که از راه راست منحرف نشود. او با « جون گراهام » ( سیدنى ) ، ازدواج مى ‏کند. اما سایه‏ ى سنگین گذشته ، آنان را رها نمى‏ کند...

یک فدراسیون سیاره ‏اى ، نماینده ‏اى به نام « کلاتو » ( رنى ) را هم‏راه با روبات بزرگى به نام « گورت » به زمین مى ‏فرستد تا به مردم زمین درباره‏ ى آزمایش‏هاى هسته‏اى ویران‏گرشان هشدار دهند . سربازى امریکایى به وحشت مى‏ افتد و به سوى « کلاتو » شلیک مى ‏کند . اما « کلاتو » مانع از آن مى ‏شود که « گورت » زمین را نابود کند .

«آلیس گراهام» (برستین) بیش تر وقتش را به میانجی گری میان شوهر عبوسش، «دانلد هایت» (بوش)، و پسر یازده ساله ی بازیگوش شان، «تام» (لوتر) می گذراند. تا این که «دانلد» در سانحه ای کشته می شود و «آلیس» تصمیم می گیرد به دنبال آرزوی دیرینش، خوانندگی، برود.