رالفی باید والدین،معلمان و بابا نوئل رو متقاعد کنه که تفنگ بادی واقعا بهترین هدیه برای دهه‌ی چهلمی هاس...

بیل مارکس (Liam Neeson) یک مارشال هوایی است. او در سفری هوایی از نیویورک به لندن پیامک‌هایی دریافت می‌کند که در آن‌ها فردی ناشناس تهدید می‌کند تا وقتی دولت 150 میلیون دلار پرداخت نکند، هر 20 دقیقه یکی از مسافران هواپیما را خواهد کشت

شهرکی ساحلی. کوسه ی سفید بزرگی با حملاتش آب های ساحل را ناامن کرده است و گروه کوچکی مصمم می شوند تا آن را شکار کنند...

نماینده ی یک کمپانی نفتی وارد شهر دور افتاده ای در امریکای جنوبی می شود و به چهار مرد که بتوانند محموله ی عظیمی از نیترو گلیسیرین را از مسیری بسیار خطرناک به چاه های نفتی برسانند، وعده ی پرداخت ده هزار دلار به علاوه ی اعطای تابعیت قانونی را می دهد...

کسل راک، تابستان سال 1959. «ورن تسیو» ی دوازده ساله (اوکانل) می شنود که برادر بزرگ ترش، «بیلی» (سیماسکو) با دوستش «چارلی» (رایلی) درباره ی جسد نوجوان گم شده ای به نام «ری» (لوترل) حرف می زند که در جنگل پیدا کرده است. «ورن» ماجرا را به دوستانش، «گوردی» (ویتن)، «تدی» (فلدمن) و «کریس» (فینیکس) می گوید و همگی تصمیم می گیرند به محل کشف جسد بروند...

« دوروتى » ( گارلند ) که در مزرعه ‏اى در کانزاس نزد خویشاوندانش زندگى مى ‏کند ، در اثر گردبادى به سرزمین هایى بر فراز ابرها و آن سوى رنگین کمان مى ‏رود...

ناصره. سه مجوس شرق به اشتباه به دیدار «برایان»، نوزاد «مندی» (جونز) می روند. سال ها بعد، «برایان» (چاپمن) در آمفی تیاتری که در آن کار می کند، با نهضت خلق یهودیه به رهبری «درک رگ» (کلیز) آشنا می شود که قصد براندازی امپراتوری رم را دارند...

داستان که در سال 1976 تا 1994 اتفاق میافتد، درباره دوستی یک دختر کوچولوی 8 ساله و مرد یهودی 44 ساله است که در نیویورک زندگی میکند. داستان بیشتر حول زندگی این دو نفر است، از وقتی دخترک 8 ساله است تا وقتی 26 ساله شود و نامه هایی که بین این دو نفر رد و بدل میشود...

یک تنیسور حرفه‏ اى بازنشسته به نام « تونى » ( میلاند ) که متوجه رابطه‏ ى همسرش ، « مارگو » ( کلى ) با رمان نویسى جوان به نام « هالیدى » ( کامینگز ) شده ، تصمیم مى ‏گیرد با تهدید هم‏کلاسى سابقش ، یک مجرم سابقه ‏دار به نام « لس گیت » ( داوسن ) و به کمک او همسرش را بکشد ...

ماجراهای تعدادی از جوانان آمریکایی در جریان جنگ ویتنام طی اواخر 1967 و اوایل 1968...