داستان‌های قدیم از چهار قهرمان ماورایی - شمشیر، نیزه، کمان و سپر - می‌گوید که از سرزمین در برابر موجی پس از بلا دفاع می‌کردند. با متوازن شدن سرنوشت جهان، پادشاهی ملرومارک این لژها را احضار می کند...

پسری طلسم نفرین شده -انگشت دیو- را می بلعد و خودش ملعون می شود. او وارد مدرسه یک شمن می شود تا بتواند سایر اعضای بدن شیطان را پیدا کند و به این ترتیب خود را جن گیری کند...

یک جاسوس در یک ماموریت مخفی ازدواج می کند و یک کودک را به عنوان بخشی از پوشش خود به فرزندی قبول می کند. همسر و دختر او رازهایی برای خود دارند و هر سه باید برای حفظ کنار هم تلاش کنند.

بیبی شارک پس از نقل مکان خانواده اش به شهر بزرگ مجبور می شود دنیایی را که دوست دارد را پشت سر بگذارد و باید بدون بهترین دوستش ویلیام خود را با زندگی جدید خود وفق دهد. وقتی بچه کوسه با یک ستاره دریایی پاپ شیطانی به نام استاریانا روبرو می شود که قصد دارد هدیه آواز او را بدزدد تا بر تمام موسیقی های زیر آب مسلط شود، باید طلسم او را بشکند تا هارمونی را به دریاها بازگرداند.

کویومی با کمک میمه اوشینو، متخصص ظهور، سه شکارچی قدرتمند خون آشام را شکست می دهد: دراماتورژی، اپیزود و گیوتین کاتر. کویومی تمام اندام های Kiss-shot Acerola-orion Heart-under-blade را پس می گیرد تا دوباره انسان شود.

دامیان وین کوچولو پس از اینکه خود را در وین مانور تنها می بیند، در شهرش با دشمنان مقابله می کند.

هیلدا ، داستان ماجراجویی کودکی شجاع با موهای آبی را به تصویر می‎کشد. او از خانه‎اش که در طبیعتی وسیع و جادویی بوده و پر از الف‎ها و غول‎ها می‎باشد ، به شهری شلوغ به نام ترول‎برگ سفر می‎کند و با دوستانی جدید و موجوداتی مرموز مواجه می‎شود که از آنچه فکر می‎کرده خطرناک‎ترهستند و...

یک دانش‌آموز کلاس چهارم، Aoyama-kun، دلیل مرموز ظاهر شدن ناگهانی پنگوئن‌ها در دهکده‌اش را بررسی می‌کند که به نوعی به قدرت زن جوانی که در یک کلینیک دندان‌پزشکی کار می‌کند مربوط می‌شود.

همونطور که از اسمش مشخصه در مورده یه پدر امریکایی به نام Stan Smith هست که در CIA کار میکنه و اکثرا در توهم توطئه به سر میبره و کاراش خیلی خنده داره , زن و یک دختر و یک پسر داره و یک موجود فضایی که دور از چشم CIA توی خونه اش نگه داشته و ازش محافظت میکنه , و یک ماهی که سازمان CIA مغز یک اسکی باز معروف آلمانی رو توی سرش گذاشتن و ماهیه حرف میزنه و خلاصه داستانی داره...

هنرمند جاه‌طلب جباری وقتی به آپارتمان رویایی‌اش در منهتن نقل مکان می‌کند و عاشق همسایه‌اش می‌شود، تلاش می‌کند بین موفقیت و عشق تعادل برقرار کند.