در یک دهکده کوچک فرانسوی، اگر پلیس محلی حیات وحش توسط یک شکارچی باهوش مورد تمسخر قرار نمی گرفت، همه چیز ساکت می شد.

دالوا 12 ساله است، اما مانند یک زن لباس می پوشد و زندگی می کند. یک روز او را از خانه اش می برند. او که ابتدا مات شده بود، بعداً با جیدن، یک مددکار اجتماعی، و سامیا، نوجوانی با خلق و خو آشنا می شود. به نظر می رسد زندگی جدیدی برای دالوا شروع می شود.

آنتوان همسرش را در بمب گذاری باتاکلان در پاریس از دست داد. او در یک پست فیس بوک توضیح می دهد که چگونه در برابر نفرت مقاومت می کند: او با عشق تروریست ها به پسر 3 ساله اش مخالفت می کند. به نظر می رسد که او در حال از دست دادن جایگاه خود است.

“فیونا” برای اولین بار به پاریس سفر می‌کند تا به عمه‌ خود “مارتا” کمک کند، اما در این سفر مشکلات ، یکی بعد از دیگری به سراغ “فیونا” می‌آید و ...

دو زن کاملاً متفاوت از یک آسایشگاه روانی فرار می کنند تا توسکانی را در یک ماشین دزدی ببینند و با یکدیگر آشنا شوند.

داستان یک پرستار 50 ساله که برای مراقبت از دختری 10 ساله استخدام شده است. مهمترین وظیفه او نگهداری از دندان مصنوعی است که از یخ ساخته شده و باید چندین بار در روز تعویض شود.

زمانی که یک کارگردان و گروهش فیلمی جنجالی درباره کریستف کلمب در کوچابامبای بولیوی می‌گیرند، مردم محلی علیه برنامه‌های خصوصی‌سازی آب قیام می‌کنند.

برای من مهم نیست که ما به عنوان وحشی در تاریخ بمانیم.» این سخنان که در شورای وزیران تابستان 1941 بیان شد، پاکسازی قومی را در جبهه شرق آغاز کرد. این فیلم سعی دارد در مورد این گفته اظهار نظر کند.

یک روشنفکر فرانسوی که در مورد زندگی با ذهنی باز می نویسد، زمانی که یک خانواده رومی شروع به اردو زدن در حیاط خانه او می کنند، تلاش می کند تا به گفته های خود عمل کند.

جین به لیسبون می رود تا بدهی خود را با فروش آپارتمان مادرش تسویه کند. او در فرودگاه با ژان، دوست دبیرستانی سابق عجیب و غریب و تا حدودی مزاحم برخورد می کند.