زندگی ژان بکو که به عنوان دختر نامشروع یک خیاط فقیر در سال 1743 به دنیا آمد و در دربار لویی پانزدهم به پایان رسید و آخرین معشوقه رسمی او شد.

تنها دختر امپراتور چین هان ژواندی، از دست یک شاهزاده سخت گیر می گریزد و از "Gaul" ها و دو جنگجوی شجاع آستریکس و اوبلیکس کمک می گیرد.

زندگی در Yolcos، یک شهر بندری زیبا و مرفه در یونان باستان، تا زمانی که مردم توسط خشم Poseidon تهدید شوند، آرام است. یک موش جوان و ماجراجو و گربه ای که او را به فرزندی پذیرفتند به جیسون سالخورده و آرش کمک می کنند...

ولنتین دی مهندس معماری میباشد که از بودن پسر یکی از تاجرین فلز شمال فرانسه خجالت می‌کشد...

“فیونا” برای اولین بار به پاریس سفر می‌کند تا به عمه‌ خود “مارتا” کمک کند، اما در این سفر مشکلات ، یکی بعد از دیگری به سراغ “فیونا” می‌آید و ...

ژان توسط یک سارق بانک احمق در یک بانک گروگان گرفته می شود. همانطور که ژان ساعتی قبل از زندان خارج شد، پلیس تصور می کند که او سارق است. همه چیز به شکل طنز پیش می رود. دختر کوچک سارق به فراریان می پیوندد.

ماتیاس دووال عاشق شده است، اما نمی تواند بین دو خواهر دوقلو یکی را انتخاب کند. او برای تحویل گرفتن دو خواهر ، برادر دوقلویش را اختراع می کند و نقش هر دو شخصیت را بازی می کند.

یک دختر میلیونر ، که با بدشانسی باورنکردنی متمایز می شود ، گم می شود. ایده اینکه چگونه او را پیدا کنیم یا دیوانه است یا درخشان - ارسال یک شخص به همان اندازه بدشانس.

یک زن،‌میان همسر و معشوقه خود تعادل ایجاد می کند.

یک روزنامه نگار فقیر خود را بازیچه پسر رئیس می بیند . او با دوست شدن با یک بچه شیطان سعی می کند او را از قدرت بی رحمانه پدرش نجات دهد.