یک مأمور مرموز سرویس مخفی سابق باید فوراً به فرانسه بازگردد ، هنگامی که پسر بیگانه اش به دروغ به قاچاق اسلحه و مواد مخدر توسط دولت متهم شد ، پس از اشتباه توسط یک بوروکرات خشن و یک عملیات مافیایی.

نقاشی مشهور ، به دلیل کابوس‌های شبانه‌اش ، به دنبال فرار از شهر و اجاره یک خانه در حومه به همراه نامزدش می‌باشد...

یک عکاس عروسی بیش از حد مورد علاقه یک عروس جوان قرار می گیرد...

شارلوت یک زن جوان، مدرن و اهل تفریح است که علاقه‌ی زیادی به مد دارد. او با همسرش پییر و فرزندش در حومه‌ی پاریس زندگی می‌کند. زندگی او زمانی بهم می‌ریزد که شوهرش متوجه می‌شود او با یک بازیگر به نام رابرت رابطه دارد...

"من لانسلوت روبینشتاین نام دارم ، همسرم در این لحظه درگذشت. او ایرینا نامیده می شد. عجیب تر در این داستان این است که فردی را که یکبار با او زندگی می کنیم کشف کنیم که او مرده است."

جوناس (واکر جونیور) در جاده سالینا است. او در یک پمپ بنزین / رستوران متوقف می شود و شباهت مالک آن ، مارا (هایورث) به پسر کشته شده اش ، راکی ​​(پورل) متأثر می شود. او تصمیم می گیرد که در آنجا بماند و با دوست مارا ، وارن (بگلی) آشنا می شود و ...

زنی در یک محفظه برودتی بیدار می شود و هیچ یادآوری از نحوه ورود خود به آنجا ندارد و قبل از تمام شدن هوا باید راهی برای خروج پیدا کند.

داستان فیلم در مورد نبرد های بین گروهگ های تروریستی و سازمان های اطلاعات در فرانسه است…

ریتی پن از پیکره های سفالی ، تصاویر آرشیوی و روایت خود برای بازسازی جنایات خمرهای سرخ کامبوج بین 1975 تا 1979 استفاده می کند.

پس از ده سال در خارج از کشور ، کاترین به لوکزامبورگ برمی گردد تا دخترش آلبا را که مادرش کاترین الیزابت تربیت کرده جبران کند. سپس آلبا را می رباید و او را به سفر به دریاچه ای در شمال می برد...