شمال آفریقا سال 1930، جولین، دیپلماتی اندوه گین است، او با کلوتیلد آشنا می شود. همسر کلوتیلد به تازگی برای ماموریتی راهی سیبری شده است. او شیفته جولین می شود و خیلی زود وقت گذرانی با جولین را تمام می کند، سعی می کند تا همه چیز را درباره او بفهمد.

داستانی مربوط به سال 1983 درباره جراحی معروف بنام "ژان ماری دوپری" که همسرش یکماه پیش او را رها کرده و اکنون در یک بیمارستان مدرن کار میکند .

Guillaume آن را ساخته است: دستگاهی که می تواند هوای کثیف را با مکیدن تمام خاک به داخل بالن های هوا و سپس ارسال آنها به دوردست ها تمیز کند. برخی از تاجران ژاپنی، بعد از شام با مقدار زیادی الکل، 5000 قطعه سفارش می دهند. تنها مشکل او: ظرفیت تولید او بسیار کم است، بنابراین او می‌تواند ماشین‌های خانه شخصی‌اش را تولید کند. همسرش برنادت از این بابت خوشحال نیست. زندگی خصوصی او از بین می رود بنابراین تصمیم می گیرد گیوم را ترک کند ...

"جولین داندیو" جراحی در یک بیمارستان محلی است. او که از ورود ارتش آلمان به منطقه وحشت زده شده است، از دوستش "فرانسوا" می خواهد تا همسر و دخترش را به کلبه ای که در مناطق روستایی دارد ببرد. یک هفته بعد او تصمیم می گیرد که از آنها دیدن کند، اما آلمانها دهکده را تصرف کرده اند و...

یک زن انتقامجو شوهر سابق خود را در زیرزمین خانه اش زندانی میکند و تنها راهی که شوهر برای رهائی از این وضع دارد این است که در بازی روانی این زن شرکت کند

داستان غریبه ای که وارد زندگی یک زوج می شود و برای همیشه زندگی آنها را تغییر می دهد. او ادعا می‌کند که توسط مقامات خاصی تعقیب می‌شود که قصد دارند او را از افشای رازی که فقط خودش نگه می‌دارد، بازدارند.

بندر مارسی، سال های دهه سی بعد از کشته شدن "فرانسوا کاپلا"، شریک و بهترین دوست وی "رک سیلفردی" (آلن دلون) گانگستری که بهمراه فرانسوا تصمیم داشتند مارسی را کاملاً زیر سلطه خود داشته باشند، عامل آن قتل را شناسایی می کند و...

دوران جوانی او صرف کار کردن در مزرعه خانوادگی،مورد آزار و اذیت قرار گرفتن از طرف پدر و پسر و در نهایت ازدواج با پسر و بیوه شدن سپری شد.او خوشحال است زیرا جنگ جهانی اول به پایان رسیده و می تواند کنترل مزرعه اش را بدست بگیرد.پس از مدتی او غریبه ای جذاب را استخدام می کند و...

جوناس (واکر جونیور) در جاده سالینا است. او در یک پمپ بنزین / رستوران متوقف می شود و شباهت مالک آن ، مارا (هایورث) به پسر کشته شده اش ، راکی ​​(پورل) متأثر می شود. او تصمیم می گیرد که در آنجا بماند و با دوست مارا ، وارن (بگلی) آشنا می شود و ...