"کنت موفات" یکی از مقامات دولتی عاشق بازیگری به نام "نانا" می شود.او تبدیل به معشوقه او شده و در آپارتمانش زندگی می کند.اما در عوض کشیدن خود بالا او "کنت" را به پائین می کشد و در نهایت زندگی هر دویشان را نابود می کند...

پس از کشته شدن دختری جوان، سه قانونشکن به کمک او می آیند و...

« احمد »، پسر خلیفه ‏ى بغداد به « پرى ‏بانو » دل مى ‏بندد و طى ماجراهایى او را از چنگ جادوگران و هیولاها نجات مى ‏دهد. سرانجام نیز با کمک چراغ جادوى « علاءالدین » زندگى خوشى را آغاز مى ‏کند...

داستان ماتیاس پاسکال، تنها پسر یک خانواده سابقا ثروتمند که با رومیلد زیبا، که مادرشوهر وحشتناکی دارد، ازدواج می کند.

جوان بى ‏کس و کارى به نام « بى‏ رفیق » ( کیتن ) در جست‏وجوى زندگى بهتر به سوى غرب مى‏ شتابد و در مزرعه‏ اى استخدام مى‏ شود. اما از عهده‏ ى کارهاى خشن گاوچرانى برنمى‏ آید و کابوى‏ ها مدام او را مسخره مى‏ کنند. تا این که با گوساله‏ ى ماده‏ اى به نام « چشم قهوه‏ اى » دوست مى‏ شود...

"باس هولر" قاتل پس از تحمل ده سال زندان، سکوت خود را می شکند تا داستانش را به رئیس زندان بگوید. "باس" طناب باز سابق به همراه همسرش صاحب یک فروشگاه ارزان قیمت هستند. اما او دلش برای زندگی با شکوهش در سیرک تنگ شده و...

در رزمناو پوتمکین، با ملوانان مثل خوک رفتار مى‏ شود و دادن گوشت فاسد به آن‏ها، باعث آغاز شورش مى‏ شود...

در زیرزمین‏ هاى اپراى پاریس، موسیقى ‏دان از ریخت افتاده‏ اى به نام « اریک » ( چینى ) زندگى مى ‏کند که به « کریستین » ( فیلبین )، یکى از خوانندگان ذخیره‏ ى اپرا، دل مى ‏بندد...

"هارولد لمب" می خواهد به کالج برود و از این امر بسیار هیجان زده است.او روشی مخصوص برای معرفی خود در نظر دارد که در یک فیلم مشاهده کرده است.اما با وارد شدن به دانشگاه او مورد هجوم تمسخرهای دیگران قرار می گیرد.اما با کمک تنها دوستش "پگی" او تلاش می کند به محبوبیت دست یابد...

« ویکتور» ( مایر ) و « آیدا » ( هولم ) پانزده سال است که ازدواج کرده ‏اند و حالا با فرزندان‏شان زندگى سختى را مى ‏گذرانند. « ویکتور» مدتى است که کارش را از دست داده و به دلیل مشکلات مالى با همسر، فرزندانش و همه‏ ى اطرافیانش بدرفتارى مى ‏کند...