«جک والش» (رابرت دنیرو)‌ استخدام شده تا یک حسابدار مافیا بنام «جاناتان ماردوکاس» (چارلز گرودین) را دستگیر کند. پلیس فدرال در گرفتن رد جاناتان درمانده‌ است، اما جک براحتی او را می یابد و اکنون باید او را از نیو یورک به لس آنجلس ببرد تا 100 هزار دلار دستمزدش را بگیرد. از طرفی پلیس فدرال و مافیا نیز به دنبال این حسابدار هستند و همین مساله کار جک را کمی مشکل می کند...

بنیو جرزی. پسر بچه ی دوازده ساله ای به نام «جاش باسکین» (ماسکو)، در یک کارناوال از ماشین آرزو می خواهد که بزرگ شود. پس از شبی توفانی، «جاش» بیدار می شود و خود را یک مرد سی و پنج ساله (هنکس) می یابد.

"جان پرستون" ماموری بریتانیایی است که ماموریت دارد از انفجار بمبی هسته ای در کنار یک پایگاه آمریکایی در انگلیس جلوگیری کند. روسها امیدوارند این اتفاق رابطه گرم دو کشور را از بین ببرد و...

پولی آرزو دارد یک عکاس حرفه ای شود...

فیلمبرداری شده در نیویورک، داستان یک زن جوان ساده لوح از هنگ کنگ است که برای تحصیل به نیویورک می رود. پسر عموی تاکسی خیابانی از او در شهر بزرگ مراقبت می کند.

«لوسی امرسن» (ویست)، زنی تازه مطلقه، همراه دو پسر نوجوانش، «مایکل» (پاتریک) و «سام) (هیم)، نزد پدر خود (هیوز) در شهر کوچک سانتا کلارای کالیفرنیا می رود. گروهی از جوانان شرور به رهبری «دیوید» (ساترلند)، «مایکل» را به مخفی گاه خود می برند و در آنجا به او خون می نوشانند. چندی بعد «مایکل» حس می کند که آرام آرام بدل به یک خون آشام می شود...

یک مامور سازمان سیا و یک مامور بیمه ، با هم متحد می شوند تا برای تضمین آینده ی بشر، معامله ای با بیگانگان انجام دهند…

دو مامور، تلاش می‌کنند تا از فردی در مراسم صلح بین نیروهای تاریک و انسان‌ها محافظت کنند.

خبرنگاری که برای نوشتن بیوگرافی یک شخصیت تلویزیونی استخدام شده است، چند روزی را در املاک روستایی این مرد با خانواده بزرگ عجیب و غریب می گذراند.

یک معلم دبیرستان برای تابستان خود برنامه ریزی میکند ولی اول باید کلاس درس و دانش آموزان خود را دست بسر کند و کاری کند کلاس تعطیل شود .