داستان فیلم درباره گروهی مستند ساز میباشد که بدون توجه به هشدارها به منطقه ای مخروبه میروند ولی چیزی نمیگذرد که متوجه میشوند آنجا تنها نیستند و ….

«آلبرتو گرانادو» ی بیست و نه ساله (دلا سرنا)، دانشجوی شیمی، و دوستش، «ارنستو گه وارا»ی بیست و سه ساله (برنال)، دانشجوی پزشکی، موتورسیلکت زهوار در رفته ای می خرند و به جاده می زنند تا کشورهای امریکای لاتین را در نوردند.

روبرتو برمدز یک متخصص جنایی متوجه میشه که یکی از شاگردانش قتلی مرتکب شده و شروع به تحقیق می کنه در این مورد…

صاحب یک رستوران به نام «سیلویا» (ترون) به شدت از زندگی خود ناراضی است و اوقاتش را اغلب به سیگار کشیدن با مردان می گذراند؛ زنی امریکایی به نام «جینا» (بیسینگر) به شوهرش (کالن) بی وفایی روا می دارد و با مردی مکزیکی به نام «نیک» (د آلمئیدا) معاشرت می کند؛ دختر «جینا»، «ماریانا» (لارنس) در هم ریخته است، به خصوص از زمانی که با پسر «نیک»، «سانتیاگو» (پادرو) آشنا شده است؛ دختری به نام «ماریا» (ایا) هم راه دوستی خانوادگی (یاسپیک) از مکزیک به امریکا می رود تا مادرگم شده اش را پیدا کند.

آلیشیا 42 ساله زنی غمگین است، غمی که باعث شده از جامعه دور شود. دنیای او زیر و رو می شود وقتی یک پسر 14 ساله که از ماشین های مردم مراقبت می کند، در حالی که خونریزی می کند به خانه اش می افتد.

ده سال از ناپدید شدن پسر النا که آن زمان شش ساله بود می گذرد. امروز النا در یک رستوران کنار دریا زندگی و کار می کند تا اینکه با نوجوانی آشنا می شود که او را به یاد پسر گمشده اش می اندازد.

دیگو، یک رمانتیک ناامید که ناامیدانه در تلاش است تا رابطه خود را با دوست دختر قدیمی خود، سوفیا حفظ کند، تصمیم می گیرد یک فرار ساحلی برای خواستگاری و پاک کردن هوا داشته باشد. یک برخورد شانسی با دوست قدیمی سوفیا، مالنا، باعث شک و تردید می شود...

در دهه 1980 ، در نیویورک ، یک قاچاقچی مواد مخدر به نام «مارکوس» تصمیم می گیرد که زندگی بزهکارانه خود را ترک کرده و راه آواز را در پیش بگیرد و «رپ» بخواند...

در سال 1981، ویرجینیا وایخو ، یک روزنامه نگار مشهور کلمبیایی و خبرنگار تلوزیون ، وارد رابطه ای عاشقانه با قاچاقچی معروف مواد مخدر، پابلو اسکوبار، می شود.

این فیلم سه مرد عاقل را دنبال می کند که از اینکه بابانوئل اهمیت بیشتری از آنها بگیرد خسته شده اند. آنها تصمیم می گیرند با او مقابله کنند بدون اینکه بدانند این جنگ دشمن مشترک بسیار خطرناک تری را بیدار می کند: کرامپوس.