یک ستوان پلیس نیویورک (هـ.کایتل)، زندگی دوگانه ای دارد: در خانه، «مرد خانواده ی» نمونه به شمار می آید، اما در محیط کار و جامعه، پلیس فاسد و فریبکاری است که در اعمال خلاف دست دارد و به دلیل افراط در قمار، به عوامل مافیا مقروض است.

«جان شفت» (جکسن)، برادر زاده ی همان کارآگاه خصوصی مشهور (راندتری)، یکی از کارآگاهان خبره ی پلیس است که با هم کارش، «کامرون واسکز» (ویلیامز)، مأمور رسیدگی به پرونده ی قتل دانشجویی سیاه پوست می شود. در جریان پی گیری طولانی این پرونده، «شفت» به صرافت می افتد که از خدمت در نیروی پلیس کناره گیری و یک آژانس کارآگاهی باز کند...

یکی از پلیس های اینترپل در تلاش است سارق پرآوازه آثار هنری را پیدا کند.

هنگامی که یک تاجر ثروتمند برای یافتن برادر گمشده‌اش می‌رود...

اریک روزنامه نگاری است که پس از تهدید، انتشار را متوقف می کند. نیکلاسا او را متقاعد می کند که در مورد گروهی از مردم که زمین ها و منابع خود را از دست داده اند تحقیق کند. اریک سپس به جستجوی عدالت می پردازد که او را به یک نهاد اسطوره ای سوق می دهد

لویزا یورنته، کارشناس مالیات بر ساختمان‌های قدیمی، اخیراً به عمارت ویکتوریایی Valdemar رفته بود تا فهرستی از مالکیت املاک را انجام دهد. پس از ناپدید شدن مرموز او، ماکسیمیلیان، رئیس شرکت او...

چیکو یک نوازنده جوان پیانو با رویاهای بزرگ است. ریتا خواننده ای زیبا با صدای فوق العاده ای است...

پس از مرگ یکی از همکارانش، فرانسیسکو و گروهی از سازندگان نه تنها برای غرامت بی اثر دریافت شده توسط صاحب خانه، بلکه برای زندگی پر از نگرانی، تضاد و ظلم به دنبال عدالت خواهند بود.

"پاسکوالینو" برای حفظ شرافت خانوادگی ، به یک زندان فرستاده می شود تا کسی را که مسئول آزار و اذیت خواهرش است را به قتل برساند . او متهم شده و به زندان فرستاده می شود و با موفقیت به بخش روانپزشکی منتقل می شود...

دو روبات با ظاهری انسانی از زمان آینده می آیند، یکی (شوارتسنگر) برای مراقبت از پسر بچه ای به نام «جان کانر» (فورلانگ) ـ که در آینده رهبری مبارزه ی انسان علیه کامپیوتر را به عهده خواهد گرفت ـ و دیگری «نابودگر تی هزار» (پاتریک) که بسیار پیشرفته تر است و می تواند به هر شکلی دربیاید...