ریوی یرا. «لارنس» (کین) و «فردی» (مارتین) دو حقه باز کلاهبردار هستند که توریست ها را تیغ می زنند. «فردی» به دروغ ادعا می کند برای درمان مادربزرگش نیاز به پول دارد و «لارنس» طوری زبان بازی می کند که همه تصور می کنند سلطانی خلع ید شده است. و این دو برای نخستین بار در قطاری با هم آشنا می شوند...

سال 1957. ماجراجو - باستان شناس نامدار، «دکتر هنری «ایندیانا» جونز» (فورد) بار دیگر وارد عمل می شود تا راز جمجمه های بلورین و ارتباط شان را با شهر گم شده ی مایاها، ال دورادو کشف کند...

بدل کاری های غیر مجاز و رفتار خشن «زاندر کیج» (دیزل)، معروف به «سه ایکس» باعث می شود او به زندان بیفتد و در آن جاست که «اوگاستاس گیبونز» (جکسن) از آژانس امنیت ملی با تهدید او را به استخدام دولت در می آورد…

این فیلم دنباله فیلم با عنوان (برف مرده) در سال 2009 است. داستان اولین قسمت این عنوان ترسناک که با طنز آمیخته شده است در مورد گروهی از دانشجویان است که در حال گذراندن تعطیلاتشان هستند که به صورت اتفاقی گنجینه ای از زمان جنگ جهانی دوم را پیدا می کنند که با خشم زامبی‌های حکومت رایش که هنوز هم از آن محافظت می کردند، مواجه می شوند؛ ماجرای فیلم جدید در ادامه فیلم اول است و در آن تنها بازمانده گروه دانشجویان با یک زامبی کش آمریکایی حرفه‌ای همکار می‌شود تا از لشکر زامبی‌ها انتقام بگیرد

«شان بیتمن» (وان دربیک)، دانشجوی کامدن کالج، یکی از معتبرترین مدارس خصوصی شرق امریکاست. «شان» از «لورن هایند» (سوسامن) دانشجویی مقید به اصول اخلاقی و ظاهرا غیر قابل دسترسی، خوشش آمده است؛ در حالی که «لورن» شیفته ی «ویکتور» (پاردیو)، پسری خوش سیما و از خود متشکر شده است...

یک بار دیگر با ورنر هرزوگ به یکی از ماجراجویی های باورنکردنی همراه شوید و با یک مکان فراعادی روبرو شوید. هرزوگ به غار چاووت واقع در جنوب فرانسه می رود ، جایی که برای اولین بار نقاشی ها بر روی دیواره ی غارها به اکتشاف رسید. نقاشی های این غار قدمتی 32 هزار ساله دارند و …

داستانها و تصاویر نامنظم از انسانها و وقایع مختلف از زندگی مردم در پایتخت ایتالیا...

مردی به همراه مدیر برنامه ها و دوست دختر خود به کلوپهای دور دنیا سفر می کند. در شب انتشار بزرگترین آلبوم، او پس از مصرف بیش از حد مواد مخدر به یک کلینیک روانپزشکی فرستاده می شود و...

داستان بلند پروازانه‌ اما در نهایت محکوم به فنای فیلم کارگردان الخاندرو جودوروفسکی را نقل می کند...

یک خانواده‌ی نسبتاً خوشبخت با خانواده‌ی خوشبخت دیگری همسایه می شوند و کم کم متوجه می شوند که هر دو خانواده چقدر بدبخت هستند…