« زبان : کاتالان »
-
کشــــور
-
زبـــــان
-
زمـــــان- دقیقه
-
رده سـنیTV-MA
-
ژانــــــر
-
کارگـردان
-
نویـسنده
-
سـتارگان
در سال 2015 نیمی از جمعیت نژاد بشر مرده اند و بازماندگان با داوری وحشتناکی از طرف موجودات بزرگ و بسیار قدررتمندی بنام Angels روبرو هستند. Angels ها قرار بود که روح انسانهای مرده باشند. اما این تفکر اشتباه است و آنها در دنیایی از توازن و سعادت همیشگی زندگی نمیکنند بلکه آنها در دنیای ما زندگی میکنند آن هم با هدف نابود کردن نسل بشر. ماشینهای بزرگ و زنده ای بنام Evangelion برای مبارزه و کشتن این هیولاها ساخته شده، اما این ماشینها وحشی و رام نشدنی هستند و برای اینکه این ماشینها بدرستی کار کنند باید یک خلبان با جنبه های روحی و روانی مناسب پیدا شود. به این منظور در داخل Tokyo درون مرکز فرماندهی سازمانی مخفی بنام NERV نوجوانهای مناسب را برای این کار انتخاب میکند و آنها را برای خلبانی با این ماشینها تمرین میدهد تا آنها بتوانند با Angel ها مبارزه کنند حتی اگر به قیمت از دادن ذهن و روحشان تمام شود Shinji Ikari که پدرش رئیس تیمی در NERV است که Evangelion ها را تولید کرده برای خلبانی یکی از این ماشینها انتخاب شده است. او تحت فشار زیاد وارد مبارزات و حوادثی میشود که چیزی از آنها نمیفهمد و مجبور میشود که برای پیدا کردن شجاعت و قدرت نه تنها برای مارزه کردن با این هیولاها بلکه زنده ماندن به عمق وجود خودش رجوع کند.
-
کشــــور
-
زبـــــان
-
زمـــــان90 دقیقه
-
رده سـنی-
-
ژانــــــر
-
کارگـردان
-
نویـسنده
-
سـتارگان
نیکو نوجوانی منحصر بفرد و سرسختی است. او در شطرنج استعداد زیادی دارد، اما در روابط اجتماعی چندان موفق نیست. همچنین با پدر خود مشکلاتی دارد...
-
کشــــور
-
زبـــــان
-
زمـــــان94 دقیقه
-
رده سـنیPG-13
-
ژانــــــر
-
کارگـردان
-
نویـسنده
-
سـتارگان
یک دختر خجالتی در مدرسه خود موفق می شود که یک نرم افزار برای روبات بنویسد و یک روبات را خلق کند و حالا …
-
کشــــور
-
زبـــــان
-
زمـــــان101 دقیقه
-
رده سـنیR
-
ژانــــــر
-
کارگـردان
-
نویـسنده
-
سـتارگان
مانوئلا زن پرستاریست که با پسر جوانش استبان،زندگی میکند.استبان دوست دارد نویسنده شود و همیشه یه دفترچه یادداشت با خودش همراه دارد.او سعی دارد چیزهایی از گذشته مادرش بداند که ازر او مخفی شده..مانوئلا در جواب پسرش که از پدرش میپرسید میگفت: پدرت قبل از دنیا آمدنت از دنیا رفت..اما استبان دنبال حقیقت بود..در شب تولدش به عنوان تولد به تئاتر میروند و پس از پایان تئاتر استبان از مادرش میخواهد که منتظر هنرپیشه اول (هوما) بمانند چون میخواست از او بیوگرافیش را بگیرد..بعد از اینکه هوما بهمراه همبازیش نینا از تئاتر خارج شدند و در تاکسی نشستن استبان به دنبالشان دوید که ناگهان ماشینی به او میزند و در اثر ضربه مغزی میمیرد...