مردی با قطار وارد هلسینکی می شود. در آن جا اراذل و اوباش به شدت کتکش می زنند و هر چه دارد می دزدند. او را به بیمارستان برده و در آن جا او را مرده اعلام می کنند. کمی بعد مرد به خود می آید ، اما تمامی خاطرات گذشته از ذهن او پاک شده اند...

داستان پدری که 30 سال از زندگی پسرش غایب بود. اکنون در یک سفر جاده ای به شمال، بازمی گردد و می خواهد با پسرش پیوند برقرار کند.

مردی با گذشته ای مرموز برای فرار از جهنم شخصی خود از کشور فرار می کند...

در روزهای اولیه، Remu Aaltonen نوازنده جوانی بود و گروه او به نام Hurriganes ناشناخته بود. این داستان همه چیز در مورد گروه راک فنلاندی و چگونگی معروف شدن آنها است.

جاکو و سیرپا هرگز رو در رو ملاقات نکرده‌اند اما هر روز تلفنی صحبت می‌کردند. وقتی خبر رو به زوال او را شنید تصمیم گرفت به شهر دیگری ملاقات کند و وقتی دید نابینا و از ناحیه قفسه سینه فلج شده است...

هنکا ویرتانن در راه مدرسه شواهدی از جنایت احتمالی پیدا می کند. با دوستش J.K. کیویموتکا، پسرها تصمیم می گیرند درباره آنچه اتفاق افتاده است تحقیق کنند، زیرا مسئولیت این پرونده های جنایی بر عهده آژانس کارآگاهی است...

داستان یک پسر جوان که به یک ابرقهرمان مبارز تبدیل می شود.

در نتیجه ی 25 سال جنگ میان روسیه و سوئد، دو بردار که سعی دارند خود را به مرزهای جدید برسانند، در راه اتفاقاتی برایشان رخ می دهد و...

داستان مردم عادی تحت فشار شدید را دنبال می کند که همه آنها به حمل و نقل غیرقانونی اسب در امتداد جاده ها و سیم های اروپا متصل هستند.

روایت هلن شجرفبک، نقاش مشهور فنلاندی و ماجرای عشقی که میان او و یک منتقد هنری جوان تر به نام آینار ریوتر بود.