دو فرد تنها که به طور اتفاقی در شب هلسینکی یکدیگر را ملاقات می کنند و سعی می کنند اولین عشق زندگی خود را پیدا کنند...

زمانی که یک پسر سیاه پوست با کشتی باربری از آفریقا به بندر شهر لی هاور میاید یک کفاش نسبت به او احساس ترحم می کند و او را به خانه اش راه می دهد …

در هلسینکی، یک نگهبان شب تنها در یک سری ماجراهای ناگوار با یک زن کشنده و یک تاجر متقلب گرفتار می شود.

مردی با قطار وارد هلسینکی می شود. در آن جا اراذل و اوباش به شدت کتکش می زنند و هر چه دارد می دزدند. او را به بیمارستان برده و در آن جا او را مرده اعلام می کنند. کمی بعد مرد به خود می آید ، اما تمامی خاطرات گذشته از ذهن او پاک شده اند...

فیلم زندگی زن و شوهری در دوران رکود اقتصادی در هلسینکی فنلاند را نشان می دهد...

سه هنرمند مبارز تلاش می‌کنند علیرغم بدبختی‌ها و تراژدی‌ها در پاریس زندگی قابل قبولی داشته باشند.

زندگی بسیار مات و مبهم یک زن با یک بارداری یک شبه پایان می یابد...

مردی که قصد خودکشی دارد، یک قاتل بیمار لاعلاج را استخدام می کند تا با او برخورد کند، سپس نظرش تغییر می کند.

جایی در توندرا. «کابوی های لنینگراد» یک گروه مشهور ولی بسیار بد موسیقی، برای یک کارمند اتحاد جماهیر شوروی برنامه اجرا می کنند.کارمند نیز به آنان نشانی یکی از خویشاوندانش را در نیویورک می دهد و می گوید که گروه، شانسش را در امریکا امتحان کند

یک مرد فنلاندی پس از بسته شدن معدن محل کار خود و خودکشی پدرش برای یافتن شغل به شهر می رود...