سرباز سابق بوفالو، مو واشینگتن به غرب سفر می کند تا ادعای مالکیت یک معدن طلا را داشته باشد. پس از اینکه کالسکه‌اش در کمین قرار می‌گیرد، مو وظیفه دارد یک یاغی خطرناک را اسیر نگه دارد و باید از روزی که باند راهزن تلاش می‌کند او را آزاد کند، زنده بماند.

این مجموعه یک نگهبان و خانواده‌اش را در جریان تغییر شرایط سیاسی و اجتماعی-اقتصادی در یک شهر کوچک روستایی دنبال می‌کند.

جوان بى ‏کس و کارى به نام « بى‏ رفیق » ( کیتن ) در جست‏وجوى زندگى بهتر به سوى غرب مى‏ شتابد و در مزرعه‏ اى استخدام مى‏ شود. اما از عهده‏ ى کارهاى خشن گاوچرانى برنمى‏ آید و کابوى‏ ها مدام او را مسخره مى‏ کنند. تا این که با گوساله‏ ى ماده‏ اى به نام « چشم قهوه‏ اى » دوست مى‏ شود...

پس از حمله غارتگران درنده به یک خانه نشین، بازمانده تنها یک مرد مسلح خطرناک را استخدام می کند تا به او کمک کند تا آنها را ردیابی کند و انتقام بگیرد.

خانواده ای که توسط یک باند قانون شکن به اسارت درآمدند. بقای آنها در دستان ایرن است: یک دختر 12 ساله که در تیراندازی با اسلحه مهارت عجیبی دارد.

آلیس و نورا که از یک شهر کوچک غربی بیرون رانده شدند، راهی ویرجینیا سیتی شدند تا رویای افتتاح یک رستوران را دنبال کنند. بیرون در دشت، آنها با یک شکارچی جایزه بگیر مجروح به نام الدن روبرو می شوند. به امید سهیم شدن در پاداش، آنها از الدن به سلامتی خود پرستاری می‌کنند و به او کمک می‌کنند تا طعمه‌اش، گریمز را تعقیب کند...

جنگو را دنبال می کند، یک تفنگچی در غرب وحشی که در جستجوی دخترش است که معتقد است هشت سال پیش از قتل خانواده اش فرار کرده است.

گرمای شدید، تاریکی شهرهای کوچک، مشکلات اجتماعی ناگفته، دعواهای سلسله مراتبی. این شهر توزکو، جایی در مجارستان امروزه است. اینجا میسی می آید که خانه پدربزرگ و دارایی او را به ارث می برد. میسی یک آدم سرخورده و ناامید است...

در حین خواب، گروهی از چادرنشینان فریادی شوم می شنوند. آن‌ها از خواب بیدار می‌شوند و می‌بینند که با خشم لا یورونا سرگردان شده‌اند.

یک افسر مجروح و سرخورده ی ارتش شمالی ها به نام «ستوان جان و. دانبار» (کاستنر)، دست به خودکشی میزند. اقدام «دانبار» به خود کشی را اشتباها عملی قهرمانانه تلقی می کنند و او را به پست مورد علاقه اش می فرستند - یک پست دیده بانی مرزی، دور از «تمدن» سفیدپوستان. «دانبار» پس از چند تجربه ی عجیب و غریب در آن جا، با یک گرگ دوست می شود...