قرون وسطا . شوالیه‏ اى به نام « آنتونیوس بلوک » ( فون سیدو ) ، از جنگ‏هاى صلیبى بازمى‏ گردد و از میان سرزمینى طاعون زده مى ‏گذرد تا به خانه برسد . در میان آشفتگى‏ هاى مذهبى و اخلاقى‏ اش ، « آنتونیوس » با مرگ ( اکروت ) رو به‏ رو مى‏ شود که مى‏ خواهد او را به دنیاى مردگان ببرد.

«نیل مکالی» (دنیرو)، سارقی است که تخصصش انجام سرقت های بزرگ و پرخطر مثل حمله به بانک و وسایل نقلیه ی مخصوص حمل و نقل پول و اوراق بهادار است. «وینسنت هانا» (پاچینو) نیز کارآگاهی است لس آنجلسی که مصمم است او را به دام بیندازد.

پسری 8 ساله که همواره به عنوان شاگردی تنبل شناخته شده، توسط معلم هنرش درهای جدیدی به رویش باز می شود...

کریستین تازه کار زمانی که بزرگ می‌شود دنیای جدیدی را پیش روی خود می‌بیند. او کارل و لئو را انتخاب می‌کند تا راه و روش مخ/ زنی دخترها را به او آموزش دهند ...

جنگ جهانى دوم ، آسیاى جنوب شرقى ، اردوگاه اسراى متفقین . فرمانده ژاپنى اردوگاه ، « سرهنگ سایتو » ( هایاکاوا ) براى ساختن پلى بر رودخانه‏ ى کواى به سرکرده ‏ى انگلیسى اسرا ، « سرهنگ نیکلسن » ( گینس ) متوسل می‏شود ...

ترکیه، سال 1896. جوانى یونانى به نام »استاوروس« (گیاللیس) و »وارتان« (وولف)، دوست ارمنى او، پیوسته رؤیاى فرار به امریکا را در سر مى ‏پرورانند.»وارتان« به دست ترک‏ها کشته مى‏ شود و »استاوروس« سرانجام پس از آشنایى با »سوفیا« (بالفور)، همسر یک تاجر امریکایى، با کشتى راهى امریکا مى ‏شود...

« پاتریشا جانسن » ( کرین ) ، زن جوان سیاه‏پوستى است که در نیوانگلند پرستارى مى ‏خواند ، و به دلیل پوست بسیار روشنش به او « پینکى » مى‏ گویند . دکتر سفیدپوستى به نام « آدامز » ( لوندیگان ) به او دل مى‏ بندد ، اما « پینکى » به ازدواج با مردى از نژاد دیگر بدبین است ...

در شهرى کوچک ، کشیش کلیساى محلى ، در خیابان مورد حمله قرار مى ‏گیرد و بر اثر شلیک گلوله‏ اى کشته مى ‏شود . تحقیقات پلیس در این زمینه به نتیجه ‏اى نمى ‏رسد و سرانجام مردى بى‏ گناه را به عنوان مظنون بازداشت مى ‏کنند ...

اتحادیه‏ ى کارگران باراندازهاى نیویورک زیر نظر تبهکارى به نام « جانى فرندلى » ( کاب ) اداره مى‏ شود . « چارلى مالوى » ( استایگر ) وکیل متقلب « جانى » است و برادرش ، « ترى » ( براندو ) که قبلا مشت زن بوده ، در بارانداز مى‏ پلکد و خرده فرمایش‏هاى « جانى » را انجام مى‏ دهد .

جنگ جهانى دوم. گروهى از اسراى جنگى متفقین در اردوگاهى آلمانى، تصمیم به فرار مى ‏گیرند. از بین همه، تنها دو نفر ( کوبرن و برانسن ) موفق به فرار مى‏ شوند و بقیه یا کشته مى‏ شوند یا دوباره به اردوگاه بازگردانده مى‏ شوند.