زنی شهری از شکارچی کانادایی درخواست می کند تا راه و رسم سرخپوستان را به او بیاموزد.آنها همراه یکدیگر در جنگل زندگی خود را آغاز می کنند و...

یک داستان موزیکال که شخصیت های خیالی در آن ایفای نقش می کنند و به خواندن اواز و رقص می پردازند …

چهار سال از حوادث پارک ژوراسیک در جزیره نوبلار گذشته است. جان هاموند در می یابد که در جزیره سورنا واقع در نزدیکی جزیره نوبلار تعدادی زیادی دایناسور پرورش یافته اند. گروهی به رهبری پسر عموی هاموند که اکنون کنترل شرکت اینجن را در دست گرفته تصمیم دارند تا این دایناسورها را اسیر کرده و به پارک دایناسورها در سان دیگو منتقل کنند تا از این طریق بتواند درآمد کلانی را بدست آورند. جان هاموند که اکنون کنترل شرکت اینجن از دستش خارج شده و می کوشد تا اشتباهات گذشته اش را جبران کند بهمراه دکتر یان مالکوم و دکتر سارا هاردینگ عازم جزیره می شوند تا جلوی اینکار را بگیرند و …

"رابرت ارنست همینگوی" راننده آمبولانس ، در دوران جنگ جهانی دوم در ایتالیا است. درحالی که شجاعانه زندگی خود را در خط مقدم به خطر می اندازد ، زخمی شده و به بیمارستان منتقل می شود. او عاشق پرستار بیمارستان می شود...

«هملت» (برانا)، پسر پادشاه دانمارک را به زادگاهش فرا می خوانند تا در مجلس ترحیم پدر و مراسم ازدواج مادرش (کریستی) با عمویش (جیکوبی) شرکت کند. «هملت» که پی برده عموی منفورش پدرش را به قتل رسانده، ابتدا خود را به دیوانگی می زند و ...

دانشمندان در این جزیره پارکی تفریحی ساخته‌اند که در آن دایناسورها را شبیه‌سازی کرده‌اند. جان هموند گروهی از دانشمندان را برای بازدید از پارک پیش از بازگشایی همگانی فرا می‌خواند. به سبب سهل انگاری و خرابکاری دسته ای از دایناسورها آزاد می‌شوند و بازدیدکنندگان و کارشناسان می‌کو شند برای نجات خود از جزیره بگریزند و …

سی. اس. لوئیس ، یک متکلم ، نویسنده و استاد مسیحی مشهور در جهان ، زندگی بی عاطفه ای را سپری می کند تا اینکه با شاعر روحیه ، جوی گرشام از ایالات متحده دیدار می کند...

فیلمی درباره زندگی آشفته و بحث برانگیزِ استاد فیلم های کمدی...

"دونالد وود" روزنامه نگاری اهل آفریقای جنوبی میباشد که پس از تحقیق در مورد مرگ دوستش "استیو بایکو"،فعالی سیاه پوست که در بازداشت است ،مجبور به فرار از کشور می شود و...

«زاک» (داگلاس)، طراح رقص و کارگردان، و دستارش، «لری» (مان) برای یک نمایش موزیکال در برودوی، از میان صدها نفر که برای امتحان آمده اند، شانزده نفر را انتخاب می کنند. «زاک» توضیح می دهد که او تنها چهار پسر و چهار دختر لازم دارد، که بیشتر روی صحنه «حضور» داشته باشند تا این که «نقش» بازی کنند .