Like Stars on Earth

ایشانت دانش آموز پایه سوم است. این دانش آموز به علت ضعف در دروس، دو سال است که در این پایه مشغول به تحصیل می باشد. مشکلات او در درسها همچنان از سال قبل همراه با اوست و به همین علت از طرف معلمان و خانواده و حتی همکلاسی هایش تحقیر و مورد تمسخر قرار می گیرد.جدا از مسایل درسی ایشانت در نقاشی و تعدادی از کارهای دستی دارای استعداد عجیبی است.

ایشانت در قسمت 1 به معلمش گفت که کلمات در جلوی چشمانش می رقصند اما معلم فکر کرد که او قصد مسخره کردنش را داشته است. این مشکل یکی از مهمترین مشکلات او بود. لازم به توضیح است که ایشانت دارای برادری است که در درسهایش بسیار زرنگ و موفق است. این باعث شده است که همیشه او را الگوی ایشانت قرار دهند و همیشه او را با برادرش مقایسه می کنند. در لینک زیر مادر ایشانت در حال گفتن دیکته به او است که به مشکلات ایشانت بیشتر پی می برد.

پدر ومادر ایشانت به علت وضعیت بد درسی او به مدرسه فرا خوانده می شوند که….

همانطور که در قسمت 3 مشاهده کردیم مدیر مدرسه ایشانت را کودکی دارای مشکلات ذهنی معرفی می کند و به پدر و مادر او توصیه می کند که او را به مدرسه کودکان استثنایی ببرند. پدر او تصمیم می گیرد که در همین میانه سال تحصیلی او را به یک مدرسه شبانه روزی ببرد اما ایشانت از این تصمیم بسیار ناراحت و نگران است. به همین دلیل گاهی از خود مقاومت نشان می دهد و بعضی از مواقع هم کابوس دور شدن از خانواده اش را می بیند. پدر بالاخره ایشانت را به مدرسه شبانه روزی می برد. در این مدرسه هم اوضاع تحصیلی ایشانت همانند گذشته است و به علت تحقیر مکرر معلمان ایشانت بیشتر سرخورده و از درس بیشتر و بیشتر دلسرد می شود. اما به طرز معجزه آسایی اوضاع تغییر می کند. معلم هنر این مدرسه به جای دیگری می رود و مدیر مدرسه تصمیم می گیرد معلم هنر موقتی را به این مدرسه بیاورد. این معلم که قبلا با کودکان استثنایی کار کرده و همچنین آموزشهای ویژه ای را دیده است با مشاهده وضعیت ایشانت تصمیم می گیرد که به سراغ خانواده او برود تا به مشکلات ایشانت بیشتر پی ببرد. با ورود معلم به خانه آنها ‌ نقاشی های بسیار زیبا از ایشانت را برروی دیوار اتاق ایشانت و همچنین بر روی کاغذ مشاهده می کند که حیرت این معلم را برمی انگیزد. او به مشکل ایشانت پی برده است و به خانواده آنها می گوید که……

درقسمت پنجم مشاهده کردیم که معلم با معرفی شخصیتهای بزرگ جهان که دارای مشکلات یادگیری همانند مشکلات یادگیری که ایشانت با آن درگیر بود پرداخت. او با این کار به ایشانت و هم کلاسی هایش نشان داد که می توان در دروس و حتی زندگی آینده با وجود مشکلات هم به پیشرفت رسید. بعد از این کار معلم ایشانت به پیش مدیر مدرسه می رود و با تشریح مشکل ایشانت از او می خواهد که اجازه دهد که در طول هفته چند جلسه به صورت انفرادی با او در آموزش دروس کار کند. مدیر مدرسه راضی شد و معلم ایشانت….

پس از انجام فعالیتهای متنوع و گوناگون آموزشی از طرف معلم و پیشرفت ایشانت در زمینه ی درسی پدر ایشانت به مدرسه می آید و با معلم پسرش صحبت می کند و می گوید آقای معلم خانمم در زمینه ی مشکل ایشانت از اینترنت مقالاتی را مطالعه کرده است. خواستم به شما بگویم که ما به فکر پسرمان هستیم. معلم در جواب پدر ایشانت می گوید…..

بعد از این ملاقات پدر ایشانت در حالی که از پله ها پایین می آید ایشانت را در حال خواندن اطلاعیه ای درحیاط مدرسه مشاهده می کند. این اطلاعیه راجع به مسابقه ی نقاشی بین معلمان و دانش آموزان این مدرسه ی شبانه روزی است. پدر وقتی پیشرفت ایشانت در خواندن را می بیند از فرط خوشحالی شروع به گریه می کند و از آنجا می رود.

بالاخره روز مسابقه فرا می رسد. ایشانت صبح زود از خواب بیدار می شود و…

همانطور که مشاهده کردید ایشانت همان دانش آموزی بود که نمی توانست بند کفش و یا دکمه های پیراهن خود را ببندد. اما حالا او با کمک معلم خود اینچنین مرتب و منظم شده است. مسابقه شروع می شود و دانش آموزان و معلمان مشغول کشیدن نقاشی های خود می شوند…..

منبع: بلاگ اختلالات یادگیری سقز