علیرغم همه نشانه هایی که به دلشکستگی احتمالی اشاره می کند، یک زن و مرد عاشقانه را آغاز می کنند...

میچیو در مکان کوچک اوزاکا زندگی می کند و از ازدواج خود راضی نیست، تنها کاری که می کند این است که برای شوهرش آشپزی و نظافت می کند...

سوما یوکیهیرا در یک مدرسه عالی آشپزی ثبت نام می کند تا یک سرآشپز تمام وقت شود و از مهارت های آشپزی پدرش پیشی بگیرد.

آئوی آراکاوا در یک فروشگاه لباس دست دوم در شیموکیتازاوا، توکیو کار می کند. او ساده زندگی می کند...

گروهی از سازمان جانورشناسی با هیولاهایی شامل گودزیلا مواجه می‌شوند که قصد انتقام دارند...

داستان هفت جوان در مئباشی و توکیو اتفاق می افتد. برخی در شهر خود زندگی می کنند و برخی دیگر برای رویا به توکیو می روند...

یک مدیر سابق بیمارستان به همراه خانواده اش یک مغازه عتیقه فروشی در آشیبتسو دارد...

پسر جوانی روح خود را به یک شیطان می‌فروشد تا انتقام مرگ خانواده‌اش را بگیرد و با موفقیت شرکت سازنده اسباب‌بازی‌سازی تاثیرگذار آنها را رهبری کند. دیو شکل یک پیشخدمت وفادار را به خود می گیرد که همیشه لباس سیاه می پوشد و لازم است

در دنیایی از حیوانات انسان‌نما، رابطه پیچیده یک گرگ منزوی با یک خرگوش مهربان با قتل یک همکلاسی، تأثیر یک آهوی کاریزماتیک و غرایز درنده‌گری رو به رشد او آزمایش می‌شود...

در زمان جنگ جهانی دوم،مدیریت یک شرکت تولید لنز برای سلاحها ، از کارگران خود میخواهد تولید را در طول چهار ماه بالا ببرند . هدف افزایش تولید برای کارگران مرد تا 100درصد و برای کارگران زن از 50 به 70 درصد است...