خائن ها، قاتلان و عاشقان در لندن به صورت اتفاقی با یکدیگر برخورد می کنند و...

داستان فیلم از پائیز 1989 در ایستگاه راه آهن “بیلی پوتک” ؛ نزدیک مرز چکسلواکی سابق و لهستان آغاز می شود. آلویس نبل ، مسئول ایستگاه قطار بیلی پوتک، مردی آرام و منزویست که هر از گاهی دچار توهمات می شود. نبل در توهماتش آلمانی هایی که بعد از جنگ جهانی دوم از چکسلواکی اخراج شدند را در مه میبیند و بیشتر از همه دوروتی را در مه میبیند ، زنی که بعد از مرگ مادر آلویس از او نگهداری می کرد.

"هیز هاجس" وقتی در جنگ ویتنام زخمی می شود آرزوهایش را نقش بر آب می بیند.او پس از بازگشت به آمریکا وکالت "کلنل تری چایلدرز" را که متهم است موجب مرگ تعدادی غیر نظامی شده را به عهده می گیرد.از طرفی "چایلذرز" جان او را در ویتنام نجات داده است و...

پس از قرن ها ترک مخاصمه، موجودات دنیای زیرزمینی به سرکردگی «شاهزاده نوآدا» (گاس) و با کمک «سپاه طلایی» قصد غلبه بر دنیای روی زمین را دارند. اما «پسر دوزخی» (پرلمن) معروف به «قرمز» و افراد گروهی مخفی به دفاع از انسان ها وارد عمل می شوند.

عجمی» جامعه ای مذهبی ست در تل آلیو، متشکل از مسلمانان و مسیحیان بسیاری. فیلم روایت پنج داستان از زندگی روزمره در «عجمی» ست.

این فیلم گزیده ای از سری مستند تلوزیونی معروف Planet Earth می باشد، که مسیر کوچ چهار خانواده حیوانات را دنبال کرده و به زیبایی به تصویر می کشد...

فیلم داستان "ملانی" دختر سیزده ساله ای که از اضافه وزن رنج می برد و اولین عشق او را روایت می کند.وقتی مادرش به کنیا سفر کرده و خاله او برای تبلیغات مذهبی عازم می شود؛"ملانی" نوجوان تابستان را با اقوام دیگر خود در اردوگاهی که رژیم غذایی سختی در آن رعایت می شود می گذارند...

"آنا ماریا" زنی میانسال است که به تنهایی در وین زندگی می کند.زمانهایی که در بیمارستان کار نمی کند را صرف تمیز کردن خانه اش می کند.اما او احساس تنهایی نمی کند،او مسیح را دارد،او مسیح را دوست دارد.عشقی بسیار به خدا داشته و همیشه به درگاه او دعا می کند و...

در سواحل کنیا زنان اروپایی به دنبال پسران آفریقایی هستند تا در ازای عشقشان زندگی خود را بچرخانند."ترسا" زنی پنجاه ساله و استرالیایی و مادر دختری جوان برای تعطیلات وارد این بهشت می شود.او با پسران زیادی آشنا می شود تا اینکه متوجه شود در سواحل کنیا عشق یک تجارت است...

اتان هانت ماموریت می یابد یک ویروس مهلک به اسم چیمرا را که از یک زیستشناس مولکولی روسیه دزدیده شده یافته و نابود سازد. تروریستها قصد دارنداز این ویروس برای رسیدن به اهداف شرورانه خود استفاده کنند. مشخص می شودکه دو نفر در پشت این ماجرا قرار دارند: شون آمبروس که یک جنایتکار بینالمللی است و مک کلوی که یکی از روسای صنایع دارویی می باشد. اتان درماموریت خود از همکاری دو دستیارش نیز بهره مند است. او در ادامه متوجه میشود که تنها راه ورود به اقامتگاه آمبروس، برقراری ارتباط با نیا هال، دزدبین المللی و دوست سابق و فراری او می باشد...