یک فرد خارجی به نام ماتیاس گُلد که آپارتمانی را در شهر پاریس به ارث برده است، اتفاقات غیرمنتظره ای را تجربه می کند که...

« ژاک لانتیه » ( گابن ) لوکوموتیوران قطار مسیر لوآور به پاریس که عاشق لوکوموتیوش است ، نسبت به زنان حالت خشن کنترل ناپذیرى دارد. او با « سورین » ( سیمون ) همسر بوالهوس معاون یک ایستگاه راه آهن ، « روبو » ( لودو ) ، دوستى دارد و سرانجام او را به قتل مى‏ رساند.

« فرانسوا » ( گابن ) ، کارگر ریخته گرى به « کلارا » ( آرلتى ) دل مى‏ بندد و « والنتن » ( برى ) را که ادعا مى‏کرده پدر او است ( اما در واقع عامل فساد و بدبختى افراد بسیارى بوده ) مى‏ کشد.

"ماری" می خواهد از کار و معشوقش، "پائول"، دائم الخمری بیکار فرار کند. او رویای فرار با "ژان"، کارگر اسکله را دارد. دو مرد طی دو اتفاق برای بدست آوردن "ماری" با هم رقابت می کنند و...

کلودیا، یک زن جوان تنهاست که در یک سوپرمارکت کار می کند. یک شب به دلیل پاره شدن آپاندیسش راهی بیمارستان می شود. در آنجا با مارتا، زنی که در تخت مجاور او بستری بود، آشنا می شود. مارتا تنها و با چهار فرزندش زندگی می کند. او اعتماد کلودیا را به دست می آورد. وقتی کلودیا از بیمارستان مرخص می شود تصمیم می گیرد سری به مارتا و خانواده اش بزند. او وقی با آنها است احساس آرامش می کند و...

لری (مایکل استالبرگ) پدر یک خانواده طبقه متوسط یهودی در سال 1967 است. زندگی او بعنوان یک پدر سختگیر خانواده به آرامی پیش میرود. اما ناگهان سیلی از مشکلات بر زندگی او جاری میشود. همسرش او را ترک می کند. پسرش هر کاری میکند تا آلبوم های یک گروه موسیقی را گیر بیاورد، دخترش بر خلاف میل او می خواهد دماغش را عمل کند و دست به جنایت می زند، برادرش را هم پلیس ها و هم مافیا تعقیب می کنند و… لری کم کم به این فکر می افتد که چرا خدا این بلاها را به او نازل می کند؟ او پیش خاخام ها میرود اما…

در ساحل وراکورز مکزیک، سباستین 17 ساله هتل ساعتی و دنج عموی خود را می گرداند. پس از مدتی با دختری آشنا می شود که...

کیت (وودلی) رابطه ای بسیار صمیمی و دوستانه با مادر خود یعنی اوا (اوا گرین) دارد. آنها همیشه با یکدیگر درباره ی مسائل مختلف صحبت می کنند و هیچ چیزی را از یکدیگر پنهان نمی کنند و این مادر و دختر بهترین دوستان هم هستند. کیت هرگز نمی توانست تصور کند که اتفاقی برای مادرش بیفتد، اما یک روز که منتظر تماس مادرش است هرگز آن تماس را دریافت نمی کند و می فهمد که بدترین کابوس او حقیقت پیدا کرده و مادرش ناپدید شده است...

زنی هر روز از خواب بیدار می شود و هیچ چیز به یاد نمی آورد که نتیجه یک تصادف آسیب زا بوده است تا اینکه یک روز متوجه حقایق وحشتناکی می گردد که او را مجبور می کند از تمام کسانی که اطراف او هستند سوال بپرسد و...

شهر لیورنو ، دوره ‏ى معاصر . « ماریو » ( ماسترویانى ) ، بیگانه ‏اى تازه وارد ، با دخترى به نام « ناتالیا » ( شل ) آشنا مى ‏شود . « ناتالیا » در حسرت عشقى ناکام است و « ماریو » مى ‏کوشد امید به زندگى را به « ناتالیا » بازگرداند و در این مسیر دل ‏باخته ‏ى او مى‏ شود.