مارکوس که وقتی همسرش در یک سانحه غم انگیز قطار فوت می کند مجبور است به خانه دختر نوجوان خود ماتیلد برود. این یک تصادف به نظر می رسد تا اینکه یک گیک ریاضی ، که او هم مسافر قطار بود ، و دو همکارش حاضر شدند.

زندگی روزمره به یک نبرد بی امان برای بقا تبدیل شده، اما ماجا در موضع خود ایستاده است. با وجود همه ناکامی ها، او در Stormskerry، جایی که ریشه هایش است، می ماند...

ماجرای فیلم در شهری خیالی ، واقع در کشور فنلاند رخ می‌دهد . جایی که قهرمان داستان ، مردی به نام رندل است که انتقام و نفرت چشمانش را کور کرده است و…

در یک شهر دوردست در ایسلند ، پلیس به طرز ناامیدی سعی در حل یک جنایت دارد زیرا طوفان قدرتمندی بر فراز این شهر فرود می آید...

"وقتی "اسمایلی" - "کریستپر کاکس" در سایه پدربزرگ مرحومش "ادوارد کاکس" اداره "شرکت مواد مخدر والا" را تصاحب می کند، یک نقابدار، "رندل"، انتقام قتل خانواده اش را می گیرد.

در طول دهه 1950، هلسینکی نقطه کانونی جنگ سرد بود، زیرا قدرت های جهانی و آژانس های اطلاعاتی آنها در کشور کوچک بی طرفی که بین شرق و غرب قرار داشت، متحد شدند...

داستان درمورد گروهی از مردم فنلاندی و انگلیسی هست که در کابینی گیر می افتند و مورد حمله موجودی نیمه انسان و نیمه خرگوش قرار میگیرند ...

شان نام گوسفندی می باشد که با سایر گوسفندان در مزرعه ای زندگی می کند. گوسفندان ماجراهای جالب و خنده داری را به نمایش می گذارند و باعث خرابکاری های بسیاری می شوند و سپس سعی در درست کردن آن ها می کنند. در هر قسمت ماجرایی رخ می دهد و...

"ماریان" سی سال پس از جدایی از "جوهان" تصمیم می گیرد با همسر سابق خود در خانه ای تابستانی دیدار کند.اما او وارد یک بحران خانوادگی بین پسر "جوهان" و نوه اش می شود...

داستان فیلم درباره ی دو برادر بی خانمان به نام های “زانا” هفت ساله و “دانا” ده ساله است که زندگی بسیار سختی دارند. در ابتدای داستان فیلم آنها از طریق سوراخی در دیوار سینما، نگاهی اجمالی به فیلم “سوپرمن” می اندازند و بعد از دیدن فیلم آنها تصمیم می گیرند به آمریکا رفته و با “سوپرمن” زندگی کنند و…