سال 1941٫ «ستوان ورنر» (گرونه مایر) به عنوان خبرنگار جنگی، در مأموریت زیر دریایی آلمانی «یو- 96) به فرماندهی «ناخدا» (پروخنو) شرکت می کند. اندکی پس از ترک بندر لاروشل در نورماندی، زیردریایی مورد حمله قرار می گیردو مجبور به فرو رفتن به اعماق ناشناخته می شود...

ونیز، چند سالی پیش از شروع جنگ جهانی اول. آهنگ ساز و رهبر ارکستر مشهور آلمانی، «گوستاف فون آشنباخ» (بوگارد)، برای تسکین خستگی ناشی از کار سنگینش به کنار دریا می آید. او در سراسر هتل، محو تماشای خانواده های لهستانی می شود: مادر (مانگانو)، دخترها و معلمه شان و پسری حدودا چهارده ساله (آندرسن) که زیبایی چهره و حرکت های آرامش، او را مجذوب کرده است...

«گوییدو» ی یهودی (بنینی) شیفته ی یک معلم مدرسه به نام «دورا» (براسکی) می شود و با استفاده از طنز و شوخی سرانجام به هدفش می رسد و با او ازدواج می کند. اما چند سال بعد، او از همین حس طنز و شوخی خود باید بهره ببرد تا پسرش را در اردوگاه کار اجباری حفظ کند...

»جیل مک بین« (کاردیناله) که گذشته ی مشکوکی در نیواورلیانز داشته، وقتی نزد خانواده اش باز می گردد، متوجه می شود همه کشته شده اند. او به تنهایی در مزرعه ی خانوادگی می ماند و پس از چندی با دو ششلول بند مرموز به نام های »هارمونیکا« (برانسن) و »شاین« (روباردز) آشنا می شود…

در زمان های قدیم دو نوزاد توسط یک خانم نگهداری می شد. یکی از آنها موی های بلوند و چشم های آبی به نام آزور ، و دیگری سیاه پوست بود و چشم های سیاه داشت. آنها از بچگی کنار هم بوده و همدیگر را مثل برادر دوست داشتند . وقتی که بزرگ شدند آنها به دو رقیب تبدیل شدند و …

به دلایلی ناشناخته، هسته ی مرکزی کره ی زمین از چرخش باز ایستاده است. گروهی از بزرگ ترین دانشمندان دنیا به کمک سفینه ای زیرزمینی به مرکز زمین می روند تا با منفجر کردن بمبی اتمی، دوباره هسته را فعال کنند و دنیا را از نابودی حتمی نجات دهند اما…

« آیرین جیرارد » ( برگمن ) ، زنى امریکایى است که در رم زندگى سربه هوایى را مى‏ گذراند . پسرش ، « میکله » که تصور مى ‏کند مادر نسبت به او دل‏سرد شده ، خودش را مى‏ کشد و این فاجعه زندگى « آیرین » را بر هم مى ‏ریزد ...

داستان فیلم در مورد یک هنرمند خود شیفته است که زندگی اش زیر و رو می شود…

« کاترین » ( برگمن ) و « الکساندر جویس » ( ساندرز ) زوجى هستند که پس از سال‏ها زندگى مشترک زناشویى ، کم‏کم به تهى بودن رابطه‏ شان پى مى‏ برند و یک دیگر را بیگانه مى ‏یابند . این احساس در طى سفرشان به ایتالیا به اوج مى ‏رسد ...

اکتبرسال 1942. «فیلیپ ژربیه» (ونتورا) از اسارت مقامات حکومت دست نشانده ی ویشی می گریزد، به مارسی می آید و به کمک هم قطارانش در نهضت مقاومت، «پل دونات» خبر چین (لیبول) را می کشد. «ژان فرانسوا ژاردی» (کاسل) خلبان سابق جایگزین «پل» در گروه می شود بدون این که بداند برادر بزرگ ترش، «لوک ژاردی» (موریس) در واقع رهبر نهضت مقاومت است...