یک معلم آشفته شبی عاشقانه را با یک عکاس خبری میگذراند و در نهایت او را به خانه خود در برلین می آورد. ولی او با نیت خوب این کار را نکرده بلکه میخواهد آن دختر را در خانه اش اسیر کند...

روانپزشک جوان با امید به ارتباط مجدد با همسر مرده خود ، دستگاهی می سازد اما قبل از اینکه بتواند بر غم و اندوه خود غلبه کند ، این دستگاه چیزی را که هرگز انتظار آن را نداشته ، کشف می کند...

حضور غیرمنتظره فردی رابطه پدر و دختری را به هم می‌زند.

دکتر هو بهمراه دوستانش از قرن 20 راهی سال 2150 میشوند تا جلوی اتفاقی که به ضرر مردمان زمین است را بگیرند.

داستان بر اساس کتاب نهمین دایره جهنم از " دانته "در کریسمسی در باغ سیاه رخ می دهد , 8 روز از جنگ جهانی دوم گذشته و همه بازماندگان انتظار مرگ دارند جز یک نفر

آرزوی نادرست برای یک ویلماس سفید ، کل زادگاهش شهر پناهگاه را منجمد می کند و همه کسانی را که در آنجا زندگی می کنند تهدید می کند...

جاش ( جیمز فراشویل ) پسر 17 ساله ای است که به تازگی مادر خودش را از دست داده است و باید اکنون به همراه مادربزرگ مادری اش صورفی ( جکی ویور ) و پسرانش درن ( لوک فورد ) ، باز ( جوئل ادگرتون ) و کرایگ ( سالیوان استاپلتون ) که هر 3 آنها مانند عمویش اندرو " پاپ " ( بن مندلسون ) خلافکاران با سابقه هستند زندگی کند. اندرو به تازگی برای فرار از دست پلیس مخفی شده است اما پلیس های تا به دندان مسلح در کمین او نشسته اند و حواسشان کاملا به خانواده آنهاست ...

دنی مرد جوانیست که به سندرم داون مبتلا میباشد. او به همراه رئیسش، باید با عواقب ناشی از یک اتفاق ناگوار دست و پنجه نرم کنند.

وقتی بخت با مردی یار میشود و در یک کازینو در لاس وگاس پول زیادی برنده میشود دوستانش سعی در گرفتن پولهای او دارند و ...

داستان سریال بر اساس واقعیت ساخته شده و درباره یک زن گریخته از چنگال یک فرقه , یک پناهنده همراه با خانواده , یک مرد که بیکار شده , و مشکلاتی که دست به گریبان آن هستند , میباشد .