پس از طوفان سختی ، برای یک جنگلبان به همراه خانواده اش اتفاقات عجیب و غریبی می افتد و...

یه گروه از بچه ها(انجمنهای شبانه) در جنگل دور هم جمع میشند و داستانهایی از ارواح رو تعریف میکنند...

این سریال در مورد آپارتمانی مسکونی است که قبلا در آنجا بیمارستان روانی بوده،جایی که ارواح در سایه های آن کمین کرده اند...

شخصیت های کارتونی دوران کودکی موضوعی است که بین همسالان با خاطرات روشن و شفاف یاد می شود و بعضا خاطرات مشترکی از تقلید رفتار شخصیتهای کارتونی بین همسالان پیدا میشود. قلعه ی هزار اردک یکی از کارتون های قدیمی وخاطر انگیز که در باره اردکیه که در قلعه اجدادی زندگی میکنه. کارتونی با سه کاراکتر اصلی و دیالوگهای فراوان به علاوه ی یک فضای درهم و عجیب . اسم اصلی کارتون count duckula بوده؛ ترکیبی از duck به معنی اردک + دراکولا ! داستان از این قرار است که کنت داکولا بر اثر تابش نور آفتاب از بین خواهد رفت. ایگور و نانی؛ خدمتکاران قلعه ی هزار اردک تصمیم میگیرن طی مراسمی کنت داکولا رو احیا کنن ، اما با اشتباه نانی به جای «معجون گیاهان وحشی» سس گوجه فرنگی در محلول ریخته میشه و نتیجه ی امر بازگشت داک هست ولی با یک اختلال غیرعادی ؛ ارباب داک یک دراکولای گیاهخوار شده !!

چهار نفر که موفق به نجات خود شده اند با کشتن زامبی ها درحال جستجو برای یافتن مکانی برای زندگی هستند …

پیام این سریال این است که نشانه ها همه جا هستند ، فقط باید چشم ها را باز کرد و آنها را دید ، ما در دنیایی زندگی میکنیم که هر لحظه ممکن است اتفاقات خاص و عجیبی در آن رخ دهد...

مایکل کالیفیلد به طور ناخواسته به دنیای کابوس وار خون آشامها وارد میشه،درست زمانی که در مورد یک سازمان مخفی دولتی در درون پلیس متوجه میشه در حالی که دوستش جیک ......

این سریال بر طبق یک داستان جنایی و ترسناک در دهه 80، با سرمایه کم، دیالوگهای مزخرف و صحنه های خنده دار ساخته شده. این سریال در یک بیمارستان در رامفورد ساخته شده که در واقع دروازه ی ورود به جهنمه...

یک طوفان زمستانی به زودی به یک روستای کوچک که در خارج مینلند داره میرسه.این طوفان شبیه بقیه طوفانها نیست.یک مسافر غریبه به اسم "آندره لینو" به روستای کوچک آنها میاد و ....

گوتیک آمریکایی یک سریال ترسناک/درام/ هیجان انگیز است که داستان آن در مرکز کارولینای جنوبی در یک شهر کوچک به نام ترینیتی رخ میدهد.در این شهر هیچکس آنجور که به نظر میرسد نیست و به نظر میرسد همه از رهبر خود کلانتر لوکاس تمپل اطاعت میکنند.پسر لوکاس،کیلب،در یک خانواده دیگر بزرگ شده و به او تفهیم کرده اند که مردی به نام گیج پدر اوست.دکتر آن منظقه،مت کرور،هنگامی که کلانتر از او میخواهد تا همه چیز را روی کیلب امتحان کند کنجکاو میشود.سپس دختر خاله کیلب،گیل ایموری به شهر می آید تا از کیلب تا جایی که میتواند محافظت کند...