زندگی جارد مارشال ده ساله بعد از جدا شدن والدینش از هم کاملا به هم ریخته است....

والری کارن که یک مجرم محکوم به مرگ است به محل اعدام در " نورث وی " فرستاده میشود ولی در راه حالش بد میشود و او را به بیمارستان صومعه میبرند ، خواهر ماری به این باور است که والری بیگناه است و سعی دارد قاتل اصلی را پیدا کند

"اون جو" از خانه‌اش در ایلمر نقل مکان میکند و یه کارت تبریک کریسمس برای صاحب جدید خونه در سال 1999 به جا می‌گذارد که در نامه از او میخواهد که هر نامه ای که برای او می‌آید را بفرستد به آدرس جدیدش...

یک روزنامه نگار می کوشد تا یک زن جوان بی گناه را از یک فرقه ویکان نجات دهد ...

کائورو هر روز صبح قبل از طلوع خورشید از پنجره اتاقش به منظره بیرون خیره می شود. او به یک ساحل زیبا که در مقابل خانه پدر و مادرش قرار دارد می نگرد ولی بر روی کارهای کوجی و دوستانش که در ایستگاه اتوبوس با هم دیدار می کنند تمرکز می کند و...

هنگامی که دی جی هالیوودی "میلر" به تعطیلات لوکسش می رود، برنامه های او به طور تصادفی به طرز وحشتناکی پیش می رود ...

داستان فیلم درباره مردی میباشد که با حیله مجبور به ازدواج با زنی شده است ...

بعضی وقت ها آدم ها فکر میکنند عاشق شده اند و بعضی وقتها هم مثبت فکر میکنند ...

پس از ورود افرادی در زندگی یک مادر ، همه چیز دگرگون میشود و و زندگی روی متفاوتی را به این مادر نشان میدهد …

روایت ماجرای زندگی مردی به نام رابین کاوندیش و همسرش دایانا . رابین در سن 28 سالگی ، به بیماری فلج اطفال مبتلا شده و به یک تخت بیمارستان محدود می شود. پس از اینکه مشخص می شود که رابین از گردن به پایین فلج شده است و تنها چند ماه به او وقت داده می شود تا زندگی کند، رابین و دایانا به کمک برادر دو قلوی همسرش و یک پروفسور دانشگاه آکسفورد می توانند از بیمارستان فرار کنند تا به یک زندگی کامل و پرشور دست پیدا کنند ...