یک پلیس سخت نوش و معتاد به کار که در یک ازدواج بدون عشق تلاش می کند، پس از یک حادثه سرنوشت ساز که او را مجروح می کند، فرصتی برای رستگاری پیدا می کند.

جورج سیمونز (سندلر) یک کمدین معروف است که متوجه می شود به یه بیماری لاعلاج مبتلاست و ازطرف دیگر دوست صمیمی ای هم ندارد و تنهاست. آیرا (روگن) هم یک کمدین مرد آماتور است که در یه فست فود مشغول است و برای موفق شدن در کار کمدی تلاش می کند. یک شب که این دو با هم در یک باشگاه برنامه اجرا می کنند جورج توجهش به آیرا جلب می شود و تصمیم می گیرد در اجرای کمدی کمکش کند تا بدین ترتیب یه دوست و همدم برای خودش پیدا کند…

داستان واقعی از مقاومت خدمه کشتی اکراینی U311 در برابر ارتش روسیه در کریمه در سال 2014

بیل برادفورد، روزنامه‌نگار، مأمور ویژه‌ی خدمات مالیاتی می‌شود که تلاش می‌کند به حرفه‌ای الکساندر کارستون، راکت‌باز، پایان دهد...

بن (کیج)، فیلم نامه نویس الکلی و ناموفق هالیوودی که به انتهای دوران کاری اش رسیده، به لاس وگاس می رود و در آن جا با زنی خیابان گرد به نام سرا (شو) آشنا می شود. این دو آرام آرام به هم علاقه مند می شود اما هیچ چیز نمی تواند مانع روند خود ویران گری «بن» شود...

داستان فیلم به زمان فئودال ژاپن بازمیگردد،زمانی که هرگونه تجارت با دیگر کشورها به شدت ممنوع شد ...

بچه گوزنى آرام آرام بزرگ مى‏شود و راه و رسم زندگى در جنگل را می آموزد.

«جوانا کریمر» (استریپ) همسر یک مجری تبلیغات جوان و خوش آتیه به نام «تد» (هافمن) و مادر پسرهفت ساله ای به نام «بیلی» (هنری)، تصمیم می گیرد برای دست یابی به استقلال شخصی، خانه را ترک کند و به راه خودبرود. «تد» نیز در اوج فشار کار، خود مراقبت از «بیلی» را به عهده می گیرد…

چهار کودک پس از مرگ پدر و مادرشان سعی می کنند با اوضاع کنار بیایند و در خانه ای که ساخته اند به عنوان یک خانواده در کنار یک دیگر زندگی کنند. در حالی که از نظر روحی اوضاع خوبی ندارد، جسد پوسیده مادرشان را در یک تابوت بتونی موقت پنهان می کنند.

داستان شهردار سوسیالیست سنت ژویر که قلب خود را بر ساخت یک مجموعه فرهنگی و ورزشی در چمنزار روستا گذاشته است.