مادر تنها وارث یک لرد فئودال از همسر خود ربوده می شود.همسر به همراه پدر سامورائی اش باید تصمیم بگیرند که می توانند این تصمیم ظالمانه را بپذیرند یا زندگی شان را برای پس گیری او به خطر بیاندازند...

»سیاه مو«: یک سامورایی (میکونی) همسر وفادار (آراتاما) خود را ترک می کند تا با زن دیگری (واتانابه) ازدواج کند... »هوئیچی بی گوش« شبی روح یک سامورایی نزد پسر نوازنده ی نابینایی (کاتسوئو ناکامورا) می آید و از او می خواهد تا برای حاکم خردسال مرده ای آواز بخواند...»یک فنجان چای«: »کانایی سامورایی« (گانمون ناکامورا) مشغول نوشیدن چای عصرانه اش است، که تصویر یک سامورایی دیگررا در فنجان چای خود می بیند... »زن برفی«: دو مرد هیزم شکن (ناکادایی و اوکادا) در برف و بوران در کلبه ای خالی پناه می گیرند. ناگهان، زنی (کیشی) از غیب می رسد و حادثه های عجیبی اتفاق می افتد...

ژاپن، سال 1630، پس از پایان جنگ‏هاى داخلى بسیارى از سامورایى ‏ها بى‏ کار شده ‏اند. سامورایى جوانى ( ایواشیتا ) به امید لطف، سراغ طایفه‏ ى آیى مى ‏رود و وانمود مى ‏کند که قصد هاراکرى دارد. اما، برخلاف انتظار، او را مجبور به این اقدام مى‏ کنند. پس از آن پدرخوانده‏ ى سامورایى ( ناکادایى ) که دخترش را نیز به همسرى او در آورده، براى انتقام وارد عمل مى ‏شود.

بک تاجر ثروتمند در بستر مرگ اعلام می کند همه ثروتش بین سه فرزند نامشروعش که وجودشان برای خانواده و همکارانش پنهان بوده است تقسیم خواهد شد. گروهی از همکاران و وکلایش تلاشهایی برای بدست آوردن پولهایش می کنند و...

پس از شکست نیرو های روسیه به دست ژاپنی ها، "کاجی" (ناکادای) باقیمانده افرادش را از میان "منچوری" رهبری می کند. وی که تمایل دارد نزد همسر و زندگی گذشته اش بازگردد، با وضعیت سختی روبرو می شود و به همراه افرادش اشتباهاً وارد خطوط دشمن می شود و ...

در زمان جنگ جهانی دوم، "کاجی" (ناکادای) یک مرد صلح طلب به همراه همسرش "میچیکو" (آراتاما) به دهکده ای سفر می کند تا به عنوان یک ناظر در معدن آهن آن منطقه کار کند و به همین دلیل به ارتش اعزام نشود. هنگامی که پلیس ارتش ششصد اسیر اهل چین را برای کار به معدن می فرستد "کاجی" با رهبر آنان صحبت می کند تا بتوانند خوشان را کنترل کنند ولی روش های او سیستم فاسد و نادرست آنجا را ناراحت می کند و ...

"کاجی" (ناکادای) به ارتش ژاپن فرستاده می شود ولی از سمت کهنه سربازان مورد اذیت و آزار قرار می گیرد. در دوران خدمتش وی بی رحمی های بسیاری را در ارتش مشاهده و علیه بدرفتاری هایی که با یک کارآموز تازه وارد می شده دست به اعتراض می زند ...

داستان در مورد مثلث عشقی میان یک دانشجوی خوش ذات، نامزد از همه جا بیخبر او و تبهکاری خرده پا است...

یک استعدادیاب با به خدمت گرفتن یک ورزشکار آینده دار به تیم خود ، برای پیروزی تلاش میکند...