یل یک شاعر و سراینده موزیک موفق و مجرد هست که اهل خوش گذرونیه،علاقه ایی هم به رابطه هایی که بهشون وابسته بشه نداره ...همسایه ی جدیدی به نام فیونا که یک مادر مجرد هست همراه پسرش مارکوس به خونه ی بغلی اون میان که به صورت خنده داری همون اول سریال باهم آشنا میشن.مادری که گیاه خوار هست و علاقه ایی به گوشتِ دنده کبابی و دود و دم باربیکو همسایه ش نداره...مارکوس یه پسر تقریباً عجیب غریبه که با یه دروغی که ویل به صورت غیرمنتظره ایی مجبور میشه برای دوست شدن با خانومی بگه بیشتر آشنا میشن و این رفاقت بینشون داستان سریال رو رقم میزنه.

جونا ری و کومیل نانجیانی میزبان یک برنامه کمدی زنده هفتگی در لس آنجلس هستند که برخی از بزرگ‌ترین نام‌های صحنه کمدی را به نمایش می‌گذارند...

داستانی زیبا سریالی یه خورده اونجوری ! در مورد انسان های که شکست عشقی میخورند حالا به هر طریقی در این سریال الکس به تازی از همسرش طاق گرفته و هلن هم به تازگی نامزدش رو دست داده حالا این دو به طور اتفاقی یک شب از تخت خواب هم سر می اورند و به هم علاقه مند می شن و در همین اوضاع یک بچه هم به وجود میاد...

داستان زندگی مرد میانسالی است که پس از 15 سال زندگی مشترک و دو فرزند اکنون از همسر خود جدا شده و می خواهد زندگی جدید را برای خود دست و پا کند. همسر وی اکنون با دکتر سابق خانواده رابطه دارد و خود او نیز توانسته دوست دختر جدید پیدا کند. درگیری بر سر حضانت کودکان، به رخ کشیدن زندگی های شخصی گری و همسر سابقش به یکدیگر و روابط گری با دوست دختر جدیدش و ناشی گری های وی به عنوان شخصی که بیش از 15 سال است که رابطه جدیدی را تجربه نکرده است، از مضامینی است که در این سریال به طنز کشیده می شود.

ماجرا در مورد خانواده ای است که در نیویورک رستورانی دارند و در آنجا مشغول به کارند ولی تفاوت آنها با دیگران این است که میتوانند کارهای جادویی عجیبی انجام دهند که خیلی در کارها به آنها کمک میکند ولی با این حال پدر خانواده که به آنها این فنون جادویی را آموزش می دهد از آنها میخواهد تا تمامی کارهای خود را با جادو انجام ندهند و کسی متوجه جادوگر بودن آنها نشود...

همونطور که از اسمش مشخصه در مورده یه پدر امریکایی به نام Stan Smith هست که در CIA کار میکنه و اکثرا در توهم توطئه به سر میبره و کاراش خیلی خنده داره , زن و یک دختر و یک پسر داره و یک موجود فضایی که دور از چشم CIA توی خونه اش نگه داشته و ازش محافظت میکنه , و یک ماهی که سازمان CIA مغز یک اسکی باز معروف آلمانی رو توی سرش گذاشتن و ماهیه حرف میزنه و خلاصه داستانی داره...

مایکل موربیوس، بیوشیمی‌دان، سعی می‌کند خود را از یک بیماری خونی نادر درمان کند، اما به‌جای آن، ناخواسته خود را به نوعی خون‌آشام آلوده می‌کند...

زن و شوهر برای احیای ازدواج خود و ارتباط مجدد، آخر هفته یک سم زدایی دیجیتالی را که خودشان تجویز می کنند به یک شهر کوهستانی دورافتاده می روند. چیزی که به عنوان یک تعطیلات آخر هفته بدون فناوری شروع می شود، به سرعت از کنترل خارج می شود.

در یک روز معمولی، دانش آموزان مدرسه‌ای در لس آنجلس خود را گرفتار میان اجساد، دورغ‌ها می‌بینند.

یک برنامه‌نویس نوجوان تنها سی روز فرصت دارد که یا بزرگترین بازی ویدیویی جهان را بسازد یا خانواده‌اش همه چیزش را از دست خواهد داد.