با توجه به فرصتی برای شرکت در یک نمایش واقعی بازی مرگ یا زندگی، یک مرد متوجه می شود که چیزهای زیادی برای زندگی کردن وجود دارد.

در جریان ملاقات یک پلیس پارلمان به همراه دخترش از کاخ سفید ، توطئه و حمله ای به کاخ سفید شکل میگیرد و حال این پلیس دست به هر کاری میزند تا بتواند جان دخترش ، همچنین رئیس جمهور آمریکا و کل کشور را نجات دهد ...

هیولاها سالهاست که از ترس انسان ها خواب و خوراک ندارند. کنت دراکولا هتلی مخصوص هیولاها می سازد که بدون نگرانی می توانند در آنجا اقامت داشته باشند اما با ورود یک انسان همه چیز بهم می ریزد...

در مجاورت خانه ای واقع در یک منطقه شاد بیرون شهر که با چوب های پرچین سفید و بوته های پر از گل رز احاطه شده خانه ای سیاه با حیاطی بدون چمن قرار گرفته که هویت آن برای اهالی محل و همسایگان مجهول و نا معلوم است. این خانه یک پناهگاه بزرگ مخفی در قسمت زیر زمین خود دارد. در خلال فیلم ما متوجه می شویم که گرو در حال برنامه ریزی برای بزرگ ترین سرقت مسلحانه تاریخ زمین است. او می خواهد ماه را به سرقت ببرد. بله درست متوجه شدید ماه را !

«ویتاکر»، مدیر شرکت بزرگ ADM براثر فشارهای همسرش نزد پلیس رفته و به کلاهبرداری مسئولان شرکت با موسسات رقیب اعتراف می‌کند؛ اعترافی که باعث آغاز ماجرایی برای اثبات این موضوع شده ...

یکسال بعد از اتفاقات فیلم اول، بوگ و الیوت باز می‌گردند. وقتی آقای وینی توسط گروهی ربوده می‌شود بوگ، الیوت و بادی تصمیم می‌گیرند او را نجات دهند ، الیوت هم در مراسم ازدواجش شاخ عزیز خود را از دست داده و همچنین دوستش سوسیس توسط خانمی‌به نام سنجاقک گرفتار شده است فرار می‌کند و سنجاقک نیز به دنبال او…

بوگ یک خرس بامزه و اهلی 900 پوندی خود را در جنگل سه روز قبل از آغاز فصل شکار حیوانات می یابد و مجبور است برای نجات از این وضع به یک گورزن وراج با نام الیوت اعتماد کند که دوستی و روابط این دو شخصیت مضحک با یکدیگر فیلم انیمیشن بسیار زیبایی را رقم می زند …

بعد از مشکوک شدن شرکت بیمه به یک تصادف، آنها باهوش ترین بازپرس خود را فرستاده تا هویت جسد را شناسایی کند. او متوجه می شود که قضیه مربوط به خواهر مقتول است که با همسر و پسر خود در کلبه ای فقیرانه در وسط ناکجا آباد زندگی می کنند…

یک مدیر تبلیغاتی اهل لس آنجلس بنام "مکس" به دوست هنرمندش "چارلی" ملاقات می کند. چارلی زمانی که در نیویورک بوده به بیماری ایدز مبتلا شده است. همانجا او با زن جذابی بنام "کارن" آشنا می شود و به هم علاقه مند می شوند. پس از اینکه یک شب پر هیجان را با هم میگذرانند، او به لس آنجلس باز می گردد. یک سال بعد "مکس" می خواهد دوباره به دیدن "چارلی" که تقریباً در حال مرگ است، برود. او متوجه می شود که "کارن" ازدواج کرده و...

تمرکز حول بزرگترین سرقتی که تا به حال انجام شده است، انتقام و خیانت هایی که اطراف آن را احاطه کرده است.