دو معدنچی به نامهای "روی گلنیستر" و "دکستری" ، که توسط مالک یک سالن حمایت مالی می شوند ، برای محافظت از طلاهای خود در مقابل "الکساندر مک نامارا" کمیسری فاسد ، مبارزه می کنند ...

...

شبى توفانى در ژنو ، « مرى شلى » ( لنچستر ) ادامه ‏ى داستان « فرانکنستاین » را براى « پرسى شلى » ( والتن ) و « لرد بایرون » ( گوردون ) ، تعریف مى‏ کند : مخلوق ( کارلوف ) موفق به گریز از دست گروه تعقیب گنندگان خشمگین مى ‏شود و پس از چندى دکتر « پرتوریوس » ( تسیگر ) ، دانشمند خبیث از ؛ « فرانکنستاین » مى ‏خواهد که با او براى خلق مخلوقى مؤنث هم‏کارى کند و همدمى براى مخلوق قبلى بیافریند...

یک دانشمند دیوانه به دنبال این است که خون انسان را با یک میمون مخلوط کند و برای آزمایش های خود متوسل به ربودن زنان می شود.

دو فرد تنها در شهربازی با یکدیگر آشنا شده و پس از سپری کردن یک روز عالی با هم، یکدیگر را در جمعیت گم می کنند. آیا آنها بار دیگر یکدیگر را خواهند دید؟

در زیرزمین‏ هاى اپراى پاریس، موسیقى ‏دان از ریخت افتاده‏ اى به نام « اریک » ( چینى ) زندگى مى ‏کند که به « کریستین » ( فیلبین )، یکى از خوانندگان ذخیره‏ ى اپرا، دل مى ‏بندد...

یک افسر سابق ارتش آمریکا ، مسئول حیاط یک زندان شده و در همین بین عاشق خواهر یک زندانی جنایتکار میشود.