یک تیم بین المللی از دانشمندان به یک مکان دورافتاده در شرق اروپا احضار می شوند تا از سد کوانتومی عبور کنند و به بعد دیگری سفر کنند.

نیروهای تاریک از اعماق زمین به سطح می آیند، همه سرنشینان تایتانیک III را به وحشت می اندازند و تهدید به تکرار یکی از بزرگترین بلایای تاریخ می کنند.

آقای لیونل فراست خودش را بهترین محقق هیولاها و اسطوره‌ها می‌داند ، ولی مشکل این است که مردم او را به خوبی نمی‌شناسند. آخرین شانس او برای اثبات خودش آغاز سفری ماجراجویانه به شمال غربی پسیفیک میباشد تا بتواند وجود یک موجود افسانه‌ای را ثابت کند و…

در حالی که اقتصاد کشور رو به فروپاشی می رود ، جرم و ترس حومه شهرها را فرا گرفته و دولت از نیروی مرگبار خود علیه تولیدات کشور ، که به طرز اسرارآمیزی ناپدید می شوند استفاده می کند. یک مرد جواب همه چیز را دارد و...

در حالی که دهکده "برک" در حال آمده شدن برای هالی‌دی میباشند، تمام اژدها ها دهکده را ترک می‌کنند...

«اراگون» نوجوان اژدها ران است، منجی مردم سرکوب شده ی سرزمینی که «شاه گالباتوریکس» خبیث و جادوگر شرورش، «دورزا» بر آن حکم می رانند. «اراگون» هم راه با مرشد و مربی اش، «بروم» و اژدهای باوقارش «سفیرا» ، در دل آن سرزمین می رانند و مبارزه می کنند…

یان ولیز برای زندگی به شهر لندن مهاجرت می‌کنند و گارفیلد نیز به همراه آن‌ها عازم این شهر می‌شود. در این میان یک پیرزن ثروتمند تمام دارایی خود را به گربه‌اش «پرنس 12» می‌بخشد. این امر حسادت تنها وارث او «لرد دارگیس» را بر می‌انگیزد. به همین دلیل «لرد دارگیس» درصدد قتل «پرنس 12» برمی‌آید و او را در درون رودخانه می‌اندازد. در همین حال گارفیلد و ادی به گشت و گذار در خیابانهای لندن مشغولند. درنهایت، طی حادثه‌ای گارفیلد و پرنس جا به جا می‌شوند و گارفیلد به سمت قلعه و در واقع به سوی خطر روان می‌شود…

پس از سالها بی خبری از عموی اش، "مکس اسکینر" بانکدار لندنی متوجه می شود که او از دنیا رفته است و مزرعه ای برای او به ارث گذاشته ، او قسمتی از دوران کودکی اش را در آنجا گذرانده و چیزهایی از زندگی آموخته است. حال او به فرانسه می رود تا آنجا را بفروشد ولی پس از چند روز اقامت همه چیز تغییر می کند...

بازیگری به نام «نیکی گریس» (درن) عاشق بازیگر مرد نقش مقابلش، «دون برک» در فیلم جدید خود می شود. بعد از چندی «گریس» در می یابد که زندگی اش طبق وقایع فیلمی که در آن ایفای نقش می کند، پیش می رود...

«کاکویی چان» ، مأمور پلیس هنگ کنگی ، مأموریت می یابد تا زنی به نام «ناتاشا» را حین سفرش به اوکراین تعقیب کند . «ناتاشا» در حال قاچاق دلار امریکا به شوروی سابق است و دلارها آن قدر هست که تروریستی به نام «تسویی» بتواند در بازار سیاه از مافیای روس یک کلاهک هسته ای خریداری کند ...