زندگی تنور چانسی الکات ایرلندی که از دوران کودکی تا روزهای اوج او در نیویورک به تصویر کشیده شده است...

"میرتل مک کینلی" به سانفرانسیسکو می رود تا در مدرسه تجاری ثبت نام کند، ولی در نهایت وارد گروه کر می شود. سپس، "فرانک برت" متوجه استعداد او میشود و او را برای یک اجرای دو نفره استخدام میکند و پس از مدتی با هم ازدواج می کنند...

لوله کشی تازه کار "کلانی براون" ، توسط عموی خود برای کار ، به عنوان خدمتکار یک عمارت انگلیسی فرستاده می شود . او با "آدام بلیسنکی"، یک پناهنده جذاب اهل چک دوست می شود و...

"هلن" دختری زیبا اما ناشنوا میباشد که برای خانم "وارن" کار می کند."خانم وارن" دو پسر دارد،آلبرت و استیون که در عمارت او زندگی می کنند.ولی وقتی تعدادی قتل در محله اتفاق می افتد نگران امنیت "هلن" می شود.او از روانپزشکش "دکتر پری" درخواست می کند او را به مکان امنی ببرد.ولی وقتی مرگی درون عمارت او اتفاق می افتد متوجه می شود که "هلن" در خطر است...

یک زن صاحبخانه مشکوک میشود که مستاجر جدیدش در واقع همان قاتل معروف جک ریپر است و ...

"پدر چیسهولم" کشیشی جوان به چین فرستاده می شود تا میان مردم غیرمسیحی چین بخشی مسیحی به وجود بیاورد."پدر چیسهولم" با دشمنی،فقر،انزوا و بیماری مواجه میشود او را بیشتر از پیش برای موفقیت مصمم می کند.در طول چند سال او مقبولیت زیادی بین چینیها بدست می آورد و...

« جین ایر » ( فونتین ) ، دخترک فقیرى که در مدرسه ‏اى شبانه روزى بزرگ شده ، به عنوان معلم سرخانه به تورنفیلد ، خانه‏ ى « ادوارد راچستر » ( ولز ) ، مردى ثروتمند اما رنج‏کشیده مى ‏رود و خیلى زود میان او و « راچستر » رابطه ‏اى عاطفى شکل مى ‏گیرد...

اوایل قرن ، ویلز جنوبى . « هیو مورگان » ( مک داول ) ، پسرکى 12 ساله ، هم‏راه با خانواده ‏اش در دهکده ‏اى معدنى در دره‏ اى سرسبز و زیبا زندگى مى ‏کند. اما آرامش و خوشبختى خانواده آرام آرام با شدت گرفتن طمع و زورگویى ‏هاى صاحبان معادن از بین مى‏ رود...

"ویلیام همیلتون" که سالهاست همسر خود را از دست داده و تنها زندگی میکند، سفیر بریتانیا در ناپل هست. وی در ناپل با دختری به نام "اِما" آشنا میشود که از قضا این دختر با ملکه ناپل دوست میباشد. این دو با یکدیگر رابطه ای عاشقانه برقرار میکنند و همیچیز بر وفق مراد است تا اینکه مردی به نام "نلسون" پیدا میشود و سعی میکند تا نظر "اِما" را به خود جلب کند...

"آلیس وایت" (آندرا) دختر یک فروشنده اهل لندن در دهه 1920 است. دوست پسر وی، "فرانک وبر" (لانگدن) که کارآگاه اسکاتلند یارد می باشد به نظر می رسد بیشتر از وی به کارهای پلیسی علاقه مند است. وی یک شب "آلیس" را بیرون می برد اما ...