آبی، نخستین قسمت از سه‌گانه‌ی رنگ‌های کیشلفسکی (Three Colors) داستان زنی است که پس از مرگ همسر و فرزندش با دنیایی تازه روبرو می‌شود، دنیایی پر از غم، اندوهی که با رنگ آبی در سراسر فیلم نمایش داده می‌شود. ژولی با بازی به یاد ماندنی “ژولیت بینوش”، خانه‌ی قدیمی را می‌فروشد و به گوشه‌ای از شهر پناه می‌برد تا شاید این اندوه فراوان را فراموش کند، اما “آبی” همراه اوست. شوهر او که موسیقیدانی برجسته بوده است، پس از مرگ، دغدغه‌ی پایان رساندن آخرین ساخته‌اش را برای ژولی به جا می‌گذارد و ژولی که در سراسر فیلم سعی در فرار از خود و آن‌چه برای‌ش پیش آمده دارد، باید با خود کنار بیاید، او باید تقدیر را بپذیرد و زندگی جدیدی بسازد…

یک پسر یهودی در روزهای ابتدایی جنگ جهانی دوم از خانواده اش جدا شده و به یتیم خانه فرستاده می شود.او به عنوان یک قهرمان جنگ وارد دنیای نازیها شده و در به عنوان یکی از جوانان هیتلری معرفی می شود....

"تانیا" در یک زندان بهوش آمده و هیچ چیز از دلیل بودنش در آنجا به یاد ندارد . او به سختی شکنجه می شود تا به جرمی که از آن حتی اطلاعی هم ندارد اعتراف کند و....

داستان فیلم در مورد کشیش جوانی است که در برابر رژیم کمونیست در لهستان به مبارزه می پردازد..

در سال 1870،در روسیه تعدادی جوان آشوب طلب و آرمانگرا نقشه میکشند تا با ابزارهای خشونت آمیز در کشور ناآرامی ایجاد کنند.

"دانتون" در سال 1793 از کشور خود با پاریس بازگشته و متوجه می شود کمیته امنیت اجتماعی پس از تحریک توسط "روبسپیر" دست به سلسله اعدام های دسته جمعی زده است و ...

یک خبرنگار مشهور لهستانی ، وقتی در کنفرانسی جهانی که از تلویزیون پخش می شود ، با مهارتهای سیاسی خود سوال و جواب می شود ، مشکلی را برای قدرتمندان ارائه می کند و ...

داستان این سریال درباره اولین ماموریت سفر انسان به مریخ می باشد. قسمت اول سریال از جایی شروع می شود که قرار است چند فضانورد به فضا فرستاده شوند. "تام هگرتی" (شان پن) فرمانده سابق ماموریت، که به دلایلی نامشخص از این ماموریت کنار گذاشته شده و باید این ماموریت را از طریق تلویزیون تماشا کند. فضاپیما از زمین بلند شده و در میان راه منفجر می شود...

داستان سریال درباره 10 سال بعد از حمله تروریستی سال 1983 است. جایی که یک دانشجو وکالت و یک افسر پلیس پی به توطئه ای در لهستان میبرند و...

داستان مینی سریال درباره ی Rosemary Woodhouse و همسرش Guy هستش که قصد فراموش کردن گذشته غمبارشان را دارند. آنها از نیویورک خارج شده و برای شروع دوباره ی زندگیشان به فرانسه مهاجرت می کنند و در آنجا با پیشنهادی سخاوتمندانه در آپارتمان مجللی در پاریس سکنی گزیده و با زوجی به ظاهر دوست داشتنی به نام Roman Castevet و Margaux همسایه می شوند که رابطه ی صمیمی و گرمی با آنها برقرار می کنند. اوضاع ظاهرا به خوبی پیش می رود تا اینکه Rosemary حامله می شود و رفتارهای عجیب Margaux به ویژه برای خوراندن داروهای خاص و عجیبی به او پس از حاملگیش و ظهور نشانه های نگران کننده ای در وضعیت سلامتیش حس کنجکاوی او را برانگیخته و Rosemary پس از تحقیق درباره ی گذشته ی آپارتمانشان و سرنوشت ساکنان قبلیش پی به حقایق وحشتناکی درباره Roman و Margaux می برد و...