استرالیا، دهه ی 1880. «برادران برنز» به دلیل جنایت و اذیت و آزار مردم از دست قانون فراری هستند. تا این که دو تن از برادرها به نام های «چارلی» (پیرس) و «میکی» (ویلسن) دستگیر می شوند. پلیس بریتانیایی، «سروان استنلی» (وینستون) به «چارلی» پیشنهاد می کند که اگر بتواند برادر سوم، «آرتور» (هیوستن)، را بیابد و بکشد، حاضر است «چارلی» و «میکی» را از مجازات برهاند...

مأمور بازنشسته ی FBI، «ویل گراهام» (نورتن) فرا خوانده می شود تا قاتل بی رحمی معروف به «توث فیری» را پیدا کند. «توث فیری» به طور هم زمان تمامی اعضای خانواده ها را می کشد و چشم های قربانیانش را با تکه های شکسته ی آینه می پوشاند. اما «گراهام» برای انجام این مأموریت نیاز به کمک قاتل زنجیره ای سرشناس، دکتر «هانیبال لکتر» (هاپکینز) دارد ...

«بری ایگان» ، یک مرد جوان است که در ارتباط برقرار کردن با دیگران دچار مشکل میشود و با وجود داشتن چند خواهر ، این ناشی گری در ارتباط با زنان پیرامونش بیش تر هم می شود. تا این که یک روز، یکی از خواهرهایش او را با «لنا» آشنا می کند...

«سر ویلیام مکوردل» (گامبن) و همسرش، «لیدی سیلویا» (اسکات تامس)، زوج ثروتمند بریتانیایی، گروهی از دوستان و خویشاوندانشان را برای یک هفته استراحت و شکار، به ملک اربابی خود دعوت می کنند و ...

"فرانک" (برین) که متولد بروکلین نیویورک است، هم راه خانواده اش به لیمریک ایرلند مهاجرت کرده است. پدرش، "مالاکی" (کارلایل) و مادرش، "آنجلا" (واتسن)، ناتوان از اداره ی خانواده در امریکا، به امید داشتن زندگی بهتر به موطن خود نقل مکان کرده اند. اما زندگی در لیمریک هم به نوبه ی خود دشوار است...

«هیلاری» (فلاندرز) و «جکی دوپره» (اوانز)، دو خواهر با استعداد، در انگلستان سال های 1950 بزرگ شده اند و در عرصه ی موسیقی و عشق با هم رقابت می کنند. «هیلاری» (گریفیتس) یک نوازنده ی ماهر فلوت است اما خواهر جوان ترش «جکی» (واتسن)، در نوازندگی ویلن سل نابغه به شمار می آید…

ظهور ناگهانی بهترین دوستش تونی، پس از ده سال غیبت، باعث می شود کریس گذشته خود را به یاد بیاورد، برخی از تصمیمات سبک زندگی خود را زیر سوال ببرد و زندگی و ازدواج خود با ماریون را دوباره ارزیابی کند.

«بس» (واتسن) زن ساده ای است که با «یان» (اسکار سگارد)، کارگر خشن و در عین حال رقیق القلب و غم خوار یک سکوی نفت حفاری دریایی ازدواج می کند. برای مدت کوتاهی این زوج زندگی سر خوشانه و آرامی دارند اما خیلی زود حادثه ای غیرمترقبه «یان» را از گردن به پایین فلج می کند. حالا «بس» به درگاه خداوند دعا می کند تا سلامت شوهرش را بازگرداند و برای این منظور حاضر است هر چه دارد فدا کند...

یک روانشناس بر سر پرونده زنی که به جرم دلالی مواد مخدر متهم شده و ادعا میکند که چیزی را بیاد نمی آورد , گمارده میشود ....

یک زن و مرد سفرهای جداگانه ای را به یک جزیره مرموز در سواحل انگلیس انجام می دهند...