«جی» و «باب» پی میبرند که کتاب مصوری که دوستشان قبلا با الهام گرفتن از زندگی آن دو منتشر کرده، قرار است به زودی تبدیل به یک فیلم شود و روی پرده سینما برود. آن ها تصمیم می گیرند سازندگان فیلم را پیدا کرده و کارشان را متوقف کنند...

پس از حوداث ناگوار کالج ویندسور در فیلم دوم ، سیدنی اکنون منزوی شده وبه تنهایی در شمال کالیفرنیا زندگی می کند . او هنوز خاطرات گذشته رانتوانسته فراموش کند و همیشه کابوسهایی از مادر مرده اش می بیند . او برایامنیت بیشتر یک نام مستعار برای خود انتخاب کرده است . اما بزودی آرامش اوزمانیکه یک تماس تلفنی تهدید آمیز از یک ناشناس دریافت می کند بهم می خورد. ناشناس به او اطلاع می دهد که جنایتهای جدیدی در اطراف هالیوود و محلساخت سومین قسمت از فیلم جنایـتهای وودسبرو رخ داده است . سیدنی پس ازاینکه در می یابد قاتل جدید در کنار هر قربانی ، عکسهای مختلفی از مادرشرا قرار داده تصمیم می گیرد که به آنجا برود . یک کارگاه پلیس لس آنجلسنیز به محل آمده تا در مورد قتلها تحقیق کند . جیل نیز پس از آگاهی ازموضوع به آنجا می رود و این سه نفر به هم ملحق می شوند تا راز این جنایتهاو ارتباط آنها با گذشته سیدنی را کشف کنند.

هنگامی که کاپیتان جیمز هوک فرزندانش را می رباید، پیتر پن بزرگسالی باید به نورلند بازگردد و روحیه جوانی خود را بازیابد تا دشمن قدیمی خود را به چالش بکشد.

"سوزانه ویل" بازیگری است که به مواد مخدر اعتیاد دارد.یک شرکت فیلمسازی به عنوان یکی از شرایط ادامه همکاری با او،اصرار دارد او با مادر خود "دوریس مان" که روزگاری ستاره مشهوری بوده است ، اما اکنون به الکل روی آورده زندگی کند.اما این برای او که سالها تلاش می کرد از مادر خود دوری کند خبر بدی است و...

هری و سالی سال هاست که یکدیگر را می شناسند ، و دوستان خوبی هستند ، ولی آنها می ترسند که ارتباتشان از بین برود …

داستان این فیلم در یک محله معمولی در آمریکا رخ می دهد. یک خانواده جدید به این محله می آیند تا در کنار «ری پیترسن» (تام هنکس) زندگی کنند. این خانواده بسیار مرموزند، بطوری که هیچکس تا بحال آن ها را ندیده و شب ها صداهای عجیب و غریبی از خانه شان به گوش می رسد…

"رندی بودک" که دانشجوی سال دوم میباشد، تمرکز خود را از دست داده و تنها چیزی که او می داند این است که عاشق هم اتاقی خودش "جنی گوردون" است.او حتی به پدر و مادر خودش هم این موضوع را اطلاع نداده تا اینکه...

«هانا» (فارو) که با «الیوت» (کین) ازدواج کرده، قبلا همسر «میکی» (آلن)، بوده است. «لی» (هرشی) و «هالی» (ویست) خواهران «آنا» هستند. «الیوت» مدتی با «لی» رابطه برقرار می کند و «هالی» به زندگی «هانا» که ظاهرا بی عیب و نقص است حسادت می ورزد. «میکی» نیز نگران این است که در اثر تومور مغزی بمیرد. سرانجام «هانا» و «الیوت» دوباره به هم نزدیک می شوند، «لی» با جوانی آشنا می شود و «هالی» و «میکی» نیز یکدیگر را پیدا می کنند...

داستان فیلم، یک سال پس از وقایع زمانی «اپیزود پنجم: امپراتوری ضربه می‌زند»، اتفاق می‌افتد. لوک اسکای‌واکر به همراه اعضای اتحادیه انقلابیون به سیاره تاتوئین می‌رود تا دوستش هان سولو را از چنگ جابای هات نجات دهد. در همین اثنا، امپراتوری کهکشانی، تصمیم میگیرد تا با یک ستاره مرگ نیرومندتر، نیروهای انقلابی را در هم بشکند. هم‌زمان، ناوگان انقلابیون نیز در حال تدارک دیدن یک حمله تمام عیار به این ایستگاه فضایی جدید است...

«دارت ویدر» (پروس) که ازنبرد نهایی جان به در برده، هم چنان در خدمت مقاصد سلطه جویانه ی امپراتور عمل می کند. نیروهای شورشی در سیاره ی یخ زده هوت هستند و امپراتور نیروهایی را، برای نابود کردن آنان گسیل می کند...