-
کشــــور
-
زبـــــان
-
زمـــــان125 دقیقه
-
رده سـنیG
-
ژانــــــر
-
کارگـردان
-
نویـسنده
-
سـتارگـان
The Great Dictator
نگاهی به «دیکتاتور بزرگ» (فیلمگاه)
فیلم دیکتاتور بزرگ(1940)، نخستین فیلم کاملا ناطق چاپلین بود که در اوضاع نابسامان جهانی در دهه چهل، اثری ضد نازی بود. این فیلم در مورد دیکتاتوری اروپایی و در واقع تاریخچه زندگی آدنوید هینکل، دیکتاتور کشور خیالی تامانیا است که دست به قتل عام یهودی ها می زند و اروپا را درگیر جنگ می کند. برخی این فیلم را نپسندیدند و برخی جنبه سیاسی آن را جدی و برخی آن را به قدر کافی جدی نگرفتند. با این حال این فیلم از نظر تجاری محبوبیت فراوانی پیدا کرد و چاپلین را همچنان به عنوان یک ستاره در اوج نگاه داشت.
دیکتاتورها میمیرند و قدرتی که از مردم میگیرند به مردم باز خواهد گشت.
در اواخر دهه 1930 بحران خطرناک جهانی به نقطه اوج خود نزدیک می شد. فیلم های نادری در این دوران برای عمیق تر شدن آگاهی طبقاتی ساخته می شدند. در سال 1940 که نازی ها و فاشیست ها دنیا را عرصه تاخت و تاز خود می دیدند، چاپلین فیلم دیکتاتور بزرگ را در تقبیح آنان ساخت و البته منفور آنان نیز شد. شحصیت ولگرد که دربدری گمشده و بیگانه با سرنوشت خویش بود در “دیکتاتور بزرگ” به جایی رسید که نه تنها با خود، بلکه با سرنوشت بشریت روبرو شد.
چاپلین در فیلم نقش سربازی را بازی کرد که به اشتباه و تنها به دلیل شباهت ظاهری با دیکتاتور معروف (( آدونید هینکل )) به جای او قرار می گیرد و اینگونه اعمال هیتلر و موسولینی را به سخره می گیرد.
شخصیت سازی دوگانه در فیلم، تنها راهی بود که به وسیله آن “چاپلین” می توانست مقابله مستقیم ولگرد و “هیتلر” را نشان دهد و در عین حال به وجود پیوندی میان آنها اشاره کند. “هیتلر” در این فیلم، پوچ و بی معنا، اما انسان بود، یک پدیده اجتماعی قابل فهم. رویدادهایی که سبب می شد تا سلمانی یهودی جای “هیتلر” را بگیرد، خصلتی فانتزی داشتند، اما سخنرانی پایان فیلم، “چاپلین” را وامی داشت تا از فانتزی و شخصیت سازی داستانی فراتر رود.
چاپلین در پایان دیکتاتور بزرگ بیانیه ای را می خواند که به نوعی بیانیه خودش در ارتباط با نگاهش به دنیا و انسان هاست. چارلی چاپلین در حقیقت نماد وجدان بیدار انسانی قرن بیستم است که همچون چارلز دیکنز بزرگ، فقر، بدبختی، بی عدالتی و ظلم را به چشم دیده و از آن می نالد. چاپلین درد کشیده، که دیگر تاب تحمل بی عدالتی را ندارد، زبانی بهتر و گزنده تر از طنز پیدا نمی کند و با تیغ تیز آن به تمام ثروتمندان، دیکتاتوران و سایر کسانی که دنیای صنعتی آن ها را به خواب خرگوشی برده، زخم می زند. تا شاید برخیزند و به دنبال نسیمی از انسانیت بروند.
“ما همه می خواهیم به هم کمک کنیم. ما می خواهیم با خوشبختی کنار هم زندگی کنیم، نه با فقر و بدبختی. ما نمی خواهیم از هم متنفر باشیم، در این دنیا برای همه ما جا هست. زمین بسیار سخاوتمند است و می تواند به همه ما غذا بدهد. می شود زندگی آرامی داشت، ولی ما از مسیر منحرف شده ایم. حرص و طمع، روح اکثر انسان ها را زهر آگین کرده، به دور دنیا دیواری از نفرت کشیده و ما را غرق فساد و تباهی کرده است.
ما به سرعت پیشرفت کرده ایم، ولی پیشرفتی که مثل زنجیر دست و پای ما را بسته است. ماشین به ما قدرت داده تا به همه چیز دست پیدا کنیم، اما صنعت ما را به خوشبختی بشر بدگمان کرده، ما زیاد فکر می کنیم و خیلی کم احساس می کنیم. ما بیشتر از ماشین به انسانیت احتیاج داریم و بیش از هوشمندی به محبت و مهربانی. بدون اینها زندگی خشن خواهد بود و همه چیز از دست خواهد رفت. فلاکتی که اکنون بر ما سایه افکنده نتیجه حرص و طمع انسان هاست و این حرص و طمع از تعالی بشر شکست خواهد خورد. نفرت انسان ها به پایان خواهد رسید، دیکتاتورها خواهند مرد و هر قدرتی که از مردم گرفته شده، به مردم باز خواهد گشت و تا زمانی که بشر زنده است؛ آزادی هم زنده خواهد بود.”
منبع: فیلمگاه