داستان مردی که در یک تعمیرگاه جشن می‌گیرد و در نهایت شاگرد یک مکانیک می‌شود.

مروه زندگی بوهمیایی را انتخاب کرد، اما او را پس نگرفت. در مواجهه با اخراج، او کار جدیدی را شروع می کند و با رئیسش به یک مکان تند برخورد می کند.

یک پرستار جوان ماموریت جدیدی را در دهکده ای دورافتاده کوچک در دورترین نقاط ترکیه آغاز می کند، مکانی که به نظر می رسد در زمستانی بی پایان در خواب است. لایه ضخیمی از برف، روح ها و همچنین زمین ها را می پوشاند. اما در زیر برف، رازهای ناگفتنی در خواب زمستانی فرو می روند.

دکتر مارتین هاریس پس از تصادف مرگباری که در شهر برلین داشته ،اکنون و پس از چند روز از کما خارج شده اما در طول این مدت کوتاه اتفاقات زیادی رخ داده است او به زودی متوجه می شود تمام هویت قبلیش به نوعی از او گرفته شده و کسی که تا چند روز پیش همسرش بوده است اکنون اعلام می کند که او رانمیشناسد و با فرد دیگری زندگی می کند همچنین تمام سوابق و هویت فردی او نیز پاک شده است اکنون مارتین باید این راز پیچیده را بازگشایی کند که چه کسانی این سرنوشت را برای او رقم زده اند و حقیقت ماجرا چیست با این وجود در راه کشف حقیقت افراد خطرناک زیادی هستند که می کوشند او را از بین ببرند و نابود کنند

کارآگاه با سابقه ی پلیس، »تام لادلو« (ریوز) اول شلیک می کند و بعد سؤال. او که پس از مرگ همسرش حال و روز خوشی ندارد و الکلی شده، آرام آرام دچار مشکل می شود؛ هم با گروهی از پلیس های فاسد به سرکردگی »سروان جک واندر« (ویتاکر) که ظاهرا پشتیبان او است و هم »سروان ترنس واشینگتن« (لوری) از اداره ی امور داخلی پلیس لس آنجلس که به سلامت کار اصلا خود »لادلو« مشکوک شده است.

در هامبورگ، سرآشپز آلمانی-یونانی، زینوس، ناخودآگاه با استخدام یک سرآشپز با استعدادتر، آرامش را در رستورانی که فقط برای مردم محلی خود دارد، بر هم می زند.

عیسی پس از متهم شدن به سرقت 50 دلار مورد ضرب و شتم قرار می گیرد. وقتی صاحب خانه اش اجاره عقب را مطالبه می کند، عیسی عصبانی می شود و به او شلیک می کند. پلیس مستاجران را دستگیر می کند، اما به او مشکوک نیست. عیسی به اتاقش برمی گردد و ...

مادری فداکار که غیرممکن ها را برای دخترش " ممکن" می کند - دختری که از مادرش خجالت می کشد و می خواهد از مادر و زندگی با او فرار کند. سفر او به کالج، نازل را می راند...

عدنان و هیکران با خوشحالی ازدواج کردند، اما وقتی پسرشان در نتیجه یک تصادف مرموز می میرد، عدنان از همسرش دور می شود. هیکران شروع به بررسی گذشته خود می کند تا ببیند چگونه می تواند به مرگ پسرش مرتبط شود.

دختری در خانه خانواده اش توسط یک روح شیطانی تسخیر شده است. چندین اتفاق بد در اطراف خانه او و اعضای خانواده اش رخ می دهد. یک شخصیت قدیمی برمی خیزد و سعی می کند خانواده را از سرنوشت محکوم به فنا نجات دهد...