این فیلم داستان مردی را به تصویر می‌کشد که که در رویاهای خود درحال کاوش است ، غاقل از زندگی واقعی‌اش که درحال سپری شدن است و…

یک خلبان و مسافرش پس از سقوط در توندرای قطب شمال برای بقا تلاش می کنند.

جو معلم یک مدرسه است که زندگی بر وفق مرادش پیش نرفته . او عاشق موسیقی جاز است و با سفر کردن به قلمرئی دیگر قصد دارد به دیگران کمک کند و در نهایت متوجه میشود که داشتن روح چه معنایی دارد .

دو مرد که دوستانی از دوران کودکی هستند ، بر سر ماهیگیری ماهی قزل آلا با یکدیگر مخالف هستند .

یک مامور محیط زیست مرموز کار علیه یک شرکت نفتی ظالم دست به کار می‌شود.

سال 1607، امریکای شمالی. سه کشتی به بندری می رسند که بعدها جیمز تاون ویرجینیا نام خواهد گرفت. این کشتی ها، حامل نخستین مهاجرانی است که از انگلستان به آن جا آمده اند. «ناخدا جان اسمیت» (فارل)، یکی از این مهاجران، جلب دختر رئیس قبیله ی محلی، «پوکاهونتاس» (کیلخر) می شود...

پس از گذشت چند سال، جمعیت زامبی‌ها کمتر شده است و همین موضوع باعث بی‌حوصلگی شخصیت‌های اصلی داستان می‌شود و به دنبال یک نقشهٔ نجات اساسی هستند. بار دیگر سفر جاده‌ای شخصیت‌ها را شاهد خواهیم بود و البته شخصیت‌ها با نژاد جدیدی از زامبی‌ها مواجه می‌شوند که از آن‌ها به‌عنوان سوپرزامبی نام برده می‌شود که بسیار بزرگ‌تر، قوی‌تر و البته جهنده‌تر از زامبی‌های معمولی قسمت ابتدایی هستند.

در یک شهر کوچک نزدیک قطب شمال که با تعداد بالای خودکشی در شمال آمریکا درگیر میباشند، گروهی از دانش آموزان اینوئیتی (نامی است که اسکیموهای گرینلند و کانادا برای اشاره به قوم خود از آن استفاده می‌کنند) با ورود ورزش لاکراس زندگی خود را تغییر می دهند.

ماهیگیری با صید تازه اش که ماهی بزرگی است به خانه باز می گردد. این ماهی بر کل فیلم سایه می افکند. او به نیویورک می رود ولی نامه ای به وی می رسد که مجبور می گردد تا برای مراسم عروسیش به آریزونا برود ...