«هربرت وست» (کومز)، دانشجوی دانشکده ی پزشکی ماساچوستس، سعی می کند نظریه های یکی از اساتید دانشکده ی پزشکی زوریخ را درباره ی برگرداندن مردگان به زندگی به انجام رساند...

آلما دختری جوان است که دارای مشکلاتی احساسی است و رابطه ی نزدیک و خاصی با پدربزرگ خود (رامون) دارد. رامون مردی روستایی و پیر است که بعد از اینکه فرزندش (پدر آلما) درخت دو هزار ساله ی زیتون را برای تاسیس یک رستوران می فروشد دیگر درباره اش حرف نزده است.حال آلما و پدربزرگش همراه یک دوست تصمیم دارند تا درخت را بازگردانند …

یک گروه توریست امریکایی وارد فرودگاه اورلی پاریس می شوند و در کمال تعجب در می یابند که همه چیز عروس شهرهای جهان، درست مثل شهرهای خودشان است. از طرف دیگر، »آقای اولو« (تاتی) برای انجام کاری به مجتمع اداری عظیم و جدیدی می رود...

"والتر فابر" از یک صانحه هوایی جان سالم بدر می برد. سفر بعدی او توسط کشتی است. بر روی کشتی او با "سبت" زیبا آشنا شده و به او علاقه مند می شود. آنها با هم به یونان سفر می کنند اما نمی دانند چه سرنوشتی در انتظار آنهاست...

"خدا" در قالب یک نویسنده به همراه دخترش در بروکسلِ بلژیک زندگی می کند. اما دخترش فکر می کند که پدرش کار خود را به درستی انجام نمی دهد برای همین تصمیم می گیرد دنیا را دوباره بنا کند و…

داستان سریال درباره ی مردی جوان به نام جیمز کول است ، که توانایی رفتن به آینده را دارد. او متوجه می شود در آینده ای نزدیک ، بیماری یا ویروس ناشناخته ای برای انسان ها مشکلاتی درست می کند ، به طوری که بسیاری از آنها از بین می روند و فقط تعداد بسیار کمی از نسل انسان ها باقی می ماند. او با برگشت به زمان حال سعی می کند از این اتفاق جلوگیری کند و نسل انسان ها را هر طوری که شده حفظ کند ، اما در این راه با مشکلات فراوانی رو به رو می شود که...

داستان پیرامون خانواده ای از طبقه‌ متوسط در مکزیکو سیتی جریان دارد و با نگاهی به کشتار کورپوس کریستی ساخته شده ،که در آن دانشجویان معترض توسط سربازان مکزیکی زبده قتل عام شدند.

ماجرای این فیلم در مورد کارکنان جوان یک رستوران، و اتفاقاتی که بین آن‌ها می افتد است…

سیمون (جرمی آیرنز) مردی دیوانه سرتاسر نیویرک را بمب گذاشته و با طرح معماهایی، جان مکلین (بروس ویلیس) را به سوی بمب ها راهنمایی می کند و در همین حال نقشه سرقت شمشهای طلای یک بانک را دارد. در این بین زئوس(ساموئل ال جکسون) فروشنده سیاهپوستی از هارلم که ناخواسته درگیر ماجراشده است، با او همراه می شود...

داستان سریال از جایی شروع می شود که مارتین راوچ توسط اداره اصلی شناسایی برای نفوذ به ارتش آلمان غربی استخدام می شود. در ادامه، تصمیم های مارتین به عنوان یک جاسوس تازه کار، مرتبا هویت و پوشش او را در معرض خطر قرار می دهد و این اداره را مجبور به انجام اقدام های شدید و جدی می کند...