خبرنگار یک روزنامه بعد از فاش کردن یک کلاهبرداری بزرگ در یک شرکت چند ملیتی ناگهان متوجه میشود که حرفه ی کاریش نابود شده و خود و خانواده اش را درگیر یک معمای لاینحل کرده است...

دوشنبه ساعت شش و سی دقیقه صبح ششم نوامبر Sarah Lund کارآگاه پلیش شهر کپنهاگ دانمارک بعد از بیدار شدن از یک کابوس شبانه آماده جمع آوری وسایلش می شود تا با دوست پسرش به سوئد مهاجرت کند اما در اداره در آخرین روز کاریش از او خواسته می شود تا به همراه کارآگاه Jan Meyer جانشین آینده اش صحنه جرم احتمالی در خارج از شهر را بررسی نمایند و در بررسی محل اگرچه Sarah Lund در ابتدا قصد پیگیری بیشتر موضوع را ندارد اما با اصرار Jan Meyer آنها تحقیفات خود را ادامه می دهند و متوجه می شوند وسایل پیدا شده متعلق به دختر نوزده ساله ای به نام Nanna است که سه روز قبل از خانه اش خارج شده و به منزل بازنگشته است... اما در داستان دوم Troels Hartmann که ازبخت زیادی برای پیروزی در انتخابات شهرداریها برخوردار است و اطلاعات خوبی ازاقدامات اشتباه شهردار فعلی در دست دارد قصد برگزار کردن مناظره ای را دریک مدرسه با حضور شهردار دارد اما با گسترش فعالیتهای پلیس برای یافتن Nanna به مدرسه مورد نظر او در انتخابی دشوار و اخلاق گرایانه با لغو جلسه مناظره تلاش می کند تا ازهدر رفتن وقت برای یافتن Nanna خودداری شود امری که علاوه بر اینکه یک پیروزی تبلیغاتی برای شهردار محسوب می شود به معنای خرید زمان برای شهردار و کاهش شانس پیروزی او در انتخابات پیش رو می باشد. هر قسمت داستان یک روزکاری را روایت می کند و درپایان فصل اول که بیست قسمت می باشد پرونده Nanna بسته شده و در فصل دوم در ده اپیزود پرونده قتل وکیلی به نام Anne Dragsholm و در فصل سوم نیز که ده قسمت می باشد ماجرای جستجو برای یافتن یک قاتل سریالی را در طول دوران بحران اقتصادی جهانی به همراه داستانهای جانبی مختلف به تصویر می کشد.

»گروترود« (پنس روده) خواننده ای است که پس از ازدواج با وکیلی موفق به نام »گوستاو« (روته) از صحنه کناره گیری می کند. از آن جا که شغل »گوستاو«، مانع از آن می شود که او بتواند عشق زنش را هم ارز او پاسخ دهد، »گرترود« به »ارلاند« (اووه)، آهنگ سازی جوان دل می بازد...

« ویکتور» ( مایر ) و « آیدا » ( هولم ) پانزده سال است که ازدواج کرده ‏اند و حالا با فرزندان‏شان زندگى سختى را مى ‏گذرانند. « ویکتور» مدتى است که کارش را از دست داده و به دلیل مشکلات مالى با همسر، فرزندانش و همه‏ ى اطرافیانش بدرفتارى مى ‏کند...

در سال 1870 که مهاجران آمریکایی باعث قتل خانواده‌ی یک رهبر باند بد نام می گردند و مردم نیز به او خیانت کرده و ناجوانمردانه او را طرد می کنند، وی مجبور می شود به تنهایی به شکار قانون شکنان بپردازد...

»مایکل آرمسترانگ« (نیومن)، دانشمند فیزیک اتمی، همراه با نامزدش»سارا شرمن« (اندروز)، به کپهناگ می رود، و در آن جا با تظاهر به این که می خواهد به بلوک شرق پناهنده شود به آلمان شرقی می رود، در حالی که هدفش سرقت اسرار یک فرمول علمی از »پروفسور لینت« (دونات) است.

زندگی "جوناس" به عنوان پدر دو کودک در حومه شهر به هم می ریزد. وقتی قربانی یک تصادف رانندگی او را به جای دوست پسرش"سباستین" اشتباه می گیرد، زندگی‌اش به کلی تغییر می کند...

The successful entrepreneur Lars Halbo returns to Denmark when he inherits the family firm, but when he refuses to cooperate in illegal cartel pricing, his little company comes under heavy pressure.

یک خانواده‌ی نسبتاً خوشبخت با خانواده‌ی خوشبخت دیگری همسایه می شوند و کم کم متوجه می شوند که هر دو خانواده چقدر بدبخت هستند…