آخرین ساعت های زندگی «عیسی مسیح» (ع) (کاویزل) پیش از این که در اورشلیم به صلیب کشیده شود.

داستان در مورد یک دکتر کانادایی هست که به فلسطین می رود و با آن ها به شدت همدردی می کند ...

یک دختر بریتانیایی جوان به خاورمیانه سفر میکند تا ردی از پدربزرگش را که در سالهای 1940 تا 1950 بعنوان سربازی بریتانیایی در آنجا مستقر بوده را پیدا کند.

دیوید وایزمن یازده ساله از کریکت عصبانی است اما در آن مهارتی ندارد. او تمام کیت را دارد اما هیچ مهارتی ندارد. بنابراین وقتی یک خانواده جامائیکایی به خانه همسایه نقل مکان می کنند و یک تور کریکت در باغ پشتی می سازند، دیوید در بهشت هفتم است.

منطقه ای نزدیک آتالانتا، سال 1948٫ «دیزی ورتان» (تندی)، بیوه ی ثروتمند هفتاد و دو ساله ی جنوبی، به سفارش پسرش، «بولی» (ایکروید)، راننده ی سیاه پوستی را به نام «هوک» (فریمن) استخدام می کند. پس از چندی، «دیزی» به «هوک» علاقه مند می شود و رابطه ای دوستانه میان آن دو شکل می گیرد …

یک معلم جوان فلسطینی پسرش را در یک زندان اسرائیل به دنیا می آورد و در آنجا برای محافظت از او، زنده ماندن و حفظ امید می جنگد...

در سال 1944، در بروکلین، دو کودک یهودی با هم دوست می شوند. یکی از خانواده ای بسیار محافظه کار است و دیگری لیبرال تر...

آریل پرلمن در حالی که خود را با همسر و پدر بودن تطبیق می دهد، در مورد روش هایی که از طریق آنها شبیه - و بسیار متفاوت - با پدرش است، مراقبه می کند.