پاریس،سال 1934."ویکتوریا گرنت" نمتواند کاری به عنوان یک خواننده برای خود پیدا کند.او پول کافی برای مهیا کردن غذا و سرپناه برای خودش را ندارد."تاد"نیز به سرنوشتی مانند او دچار شده و از کار خود اخراج شده است .برای حل مشکل هر دو نفرشان ،"تاد" با ایده ای نزد "ویکتوریا" می آید...

جرجی" فروشنده دوره گرد صاف و ساده میباشد که ، وارد شهری عجیب می شود. مقامات فاسد شهر تصور می کنند او بازرسی میباشد و در لباس مبدل سفر می کند. آنها از ترس رو شدن فساد خودشان در دزدی از پول مالیات مردم؛ تلاش می کنند او را به قتل برسانند...

فیلم داستان مردی به نام "مایکل" است که در گذشته به جنس موافق علاقه داشته اما بعد از اُنس گرفتن با خدا، این عمل را کنار گذاشته و همانند مردم عادی به سراغ عشق وافعی اش میرود...

هیو جو یک معلم موقت در مدرسه پسرانه است و هائه یونگ نیز در آنجا معلم و عضو هیئت مدیره مدرسه میباشد ...

"هری استریت" نویسنده ای میباشد که در سفری به کوههای کلیمانجارو بر اثر عفونتی در حال مرگ است و زندگی خود را دورباره مرور می کند و...

فیلم <تقریبا کریسمس> در مورد یک خانواده است که میخواهند آخرین خواسته ی مادرشان که مرده است را برآورده کنند , او از خانواده اش برای این تعطیلات یک هدیه میخواست . که به احترام مادرشان هم که شده کنار هم جمع شوند و پنج روز زیر یک سقف همانند یک خانواده زندگی کنند ، بدون اینکه بهم بی احترامی کنند و باهم به مشاجره بپردازند تا بتوانند یک کریسمس بیاد ماندنی داشته باشند ...

«نووالی نیشن» هفده ساله، که از دوستش «نووالی جک» باردار است، از خانه فرار می کند و هم راه با «ویلی» از زادگاهش به سمت ایالت پررزق و برق کالیفرنیا می رود...

موج سوار بزرگ تاریخ ، بازگشته تا فاصله ی بین حقیقت و رویا را کمتر و کمتر کند ، او ذهن و بدن خود را با موج ها به حرکت درمی آورد …

یک ماهیگر متاهل در تلاش است تا تمامش را وقف معشوق خود کند و این زمانی است که شهرش سنت‌های سفت و سختی دارد…

«فلور» (وگا)، زنی که از شوهرش جدا شده و با زحمت و مشقت دخترش، «کریستینا» (بروس) را بزرگ کرده، اسباب هایش را جمع و خانواده را به کالیفرنیا منتقل می کند. او کار پر در آمدی به عنوان خدمتکار در خانه ی «دبورا کلاسکی» (لیونی) گیر می آورد. «دبورا» یک کلمه هم اسپانیایی نمی داند ولی اتفاقا این، مهم ترین مانع ارتباط بین آن دو نیست...