یک زن و همسر جدیدش ، به زادگاهش در شمال فلوریدا بازگشته و باید با خانواده ، کار و ساخت و ساز غیرقانونی روبرو شوند ...

چهار دختر 12 ساله در شهری کوچک اما پرماجرا ، در تابستان 1970 ، با یکدیگر یکی از بهترین دوران زندگی خود را می گذرانند ...

ماجرای سه دختر نوجوان که در یک پیتزا فروشی کار می کنند ، در حالی که هرکدام برای زندگی شان نقشه هایی کشیده اند ...

"آلپر" آشپزی خوب است ، که در میانه های سی سالگی خود قرار دارد . او تجملات را دوست داشته و رابطه طولانی مدت برقرار نمی کند . اما وقتی به فروشگاه لوازم دست دوم رفته و با "آدا" آشنا می شود ، زندگی اش برای همیشه تغییر می کند ...

زنی متاهل پس از رابطه با یکی از همکاران خود در کالج ، سرخورده شده و تلاش می کند تا با شیوه جدید زندگی اش کنار بیاید ...

داستان از این قزاز است که یک سفرنامه نویس ار ابن که به زادگاه خود که چند سال قبل با اندوه آن را ترک کرده , فرستاده می شود متعجب است...

زنی جوان سعی دارد از پسرش در برابر شوهر جدیدش و یک موجود وحشی که در سایه ها کمین کرده مراقبت کند .

یومی آدچی یک روز در جشنواره محلی، با هانجیرو هنرمند جوانی ملاقات می کند که سرنوشت او را تغییر می دهد. او احساس می کند برای اولین بار در زندگی عشق را تجربه میکند...

دو زن که هیچکدامشان ، از روابط و دوستی های اجتماعی شان به نتیجه نرسیده اند ، تصمیم میگیرند یک شبانه روز از عمرشان را ، با هم برای پیدا کردن راهی جدید سپری کنند

لئو و نیکی، فرزندان دو رقیب سرسخت دو پیتزا فروش در نیویورک هستند. ولی زمانی که رابطه‌ عاشقانه‌اشان شدت می‌گیرد، رقابت خانواده‌هایشان نیز شدیدتر می‌شود...