زوئی دیویس و نیک ونتری، که یکدیگر را همانند خواهر و برادر می بینند، مالک و اپراتور اجرای مراسمات عروسی لاکچری در پورتلند هستند.

داستان معلم اقتصاد لیز، پروسپری، که در فارادی داوطلب می شود تا روز کارناوال را سازماندهی کند. او با مربی تنیس تد (موس) همکاری می کند و اگرچه آنها در ابتدا در دیدن بیشتر چیزها مشکل دارند، جرقه های شروع یک رابطه عاطفی میانشان شکل می گیرد.

امیلی با کامیل ملاقات می کند که جذب نورا می شود، که با آمبر در تماس است...

هیلی خجالتی مادربزرگش را امتحان می کند و به آینده اش منتقل می شود، جایی که او و دوست پسر طولانی مدتش "اسکات" ازدواج کرده و فرزند زیبا دارند.

وقتی آلی شهر کوچکش را ترک کرد و به سانفرانسیسکو رفت تا رویای خود را برای تبدیل شدن به یک طراح مد دنبال کند، تصورش را نمی کرد که شهر برای او - و برای قلبش - برنامه های بزرگی داشته باشد.

ازدواج آلیشیا و آرنولد عالی است. با این حال، آرنولد آماده است تا خانواده خود را بزرگ کند، اما آلیسیا نسبت به این ایده مردد است...

سوپراستارهای موسیقی کت والدز و باستیان در حضور مخاطبان جهانی از طرفداران ازدواج می کنند. اما وقتی کت، چند ثانیه قبل از عهدش، متوجه می‌شود که باستین خیانت کرده است، تصمیم می‌گیرد با چارلی، غریبه‌ای در میان جمعیت، ازدواج کند...

"الکس" با "تامارا" رابطه ای عاشقانه دارد . این دو سخت در تلاش هستند تا بدهی 40 هزار دلاریشان را پرداخت کنند اما در نهایت تلاش هایشان به نتیجه نمی رسد و الکس به فکر سرقت از بانکی محلی میفتد ...

امبر به پدری مجرد به نام کانر در خارج از کشور در آروبا ملحق می شود تا دخترش، میسی، را در حالی که روی کار تمرکز می کند، تعلیم داده و مراقبش باشد.

داستان زندگی "دیردره" که میان شغل روزانه خود به عنوان یک باریستا و اشتیاق او برای طراحی فضای سبز پشت بام خانه ها تعادل به وجود آورده است.