داستان در مورد پلیسی هست که از یک طرف مجبوره با خیانت همسرش روبرو بشه و از طرف دیگه قتل هایی که در شهر لندن اتفاق میفته رو با کمک همکارانش و با هوش بالای خودش حل میکنه...

جوانى کانادایى به نام « ریچارد هانى » ( دونات ) ، شبى با زنى که مأمور مخفى دولت انگلستان است ، آشنا مى ‏شود و همان شب زن با چاقو کشته مى‏ شود ، اما پیش از مرگ اطلاعاتى راجع به سازمان جاسوسى « سى و نه پله » در اختیار « هانى » قرار مى‏ دهد...

داستان سه دانشجوی دختر که بعد از رخ دادن یک قتل هر کدام رازی را در سینه دارند و استرس بیش از حد آنها ممکن است برایشان گران تمام شود...

یک دادستان لس آنجلس بعد از از دست دادن یک پرونده قتل و فرار قاتل به ایالت اورگان میرود ولی قاتل به آنجا نیز رفته و کارش را ادامه میدهد و این بار دادستان عزمش را برای گرفتن او جزم میکند...

داستان با یک قتل بیرحمانه شروع میشود و حال 15 روز زمان برای دلیل قتل و مهمتر اینکه چه کسی مرتکبش شده زمان باقیست...

یک تیم از وکلای قانونی پرونده ای را در دست میگیرند که باور دارند در آن یک انسان به اشتباه محکوم شده و سعی در اصلاح آن دارند...

کث هارداکور یک پرستار سخت کوش و ماهر است اما به خاطر اینکه دیگران در موردش بدگویی میکنند کارش را از دست میدهد و مجبور میشود برای تامین مخارج دخترش کارهای سختی انجام دهد...

در دهه 1980،دانشجوی کالج "سامانتا" وظیفه عجیب پرستاری از یک نوزاد را به عهده می گیرد که همزمان به ماه گرفتگی می شود.او به سرعت متوجه می شود که کارفرمایش رازی تاریک را مخفی کرده،آنها قصد دارند از او در یک مراسم شیطانی استفاده کنند...

خواننده‏ اى به نام « آلیس » در خانه خود به قتل مى‏رسد ، اما قاتل او هرگز پیدا نمى‏شود. « پولا » برادرزاده مقتول ، که اکنون وارث و ساکن خانه‏ او شده است ، با غریبه‏ اى از « بوایه ) ازدواج مى‏کند که علاقه‏اش بیش‏تر متوجه اتاقک زیر شیروانى خانه است...

روزنامه نگار تحقیقاتی جف سفتون عادت کرده که به وسواسهای بیرحمانه برادرش نیت بخنده ، خصوصآً آخرین یاوه گوئیش در مورد سریال موفقی که قصد داره بهس صدمه بزنه ،‌ اگرچه وقتی که برادرش به طرز مرموزی غیبش میزنه جف کاملا پارانویای نیت ــو جدی میگیره ، و تو فرآینده کشف دنیای زیرزمینی فرقه ( اسم سریال ــه )‌ و طرفدارای متعصبش به نظر میاد تنها کسی که میخواد تو تحقیقات بهش کمک کنه ....