داستان فیلم درباره ی پسر جوانی هستش که به علت یک جرم کوچک به زندان می افتد. اما وی در ادامه در می یابد که تحت حمایت یکی از خطرناکترین خلافکاران استرالیایی به نام برندان لینچ قرار گرفته است. ولی این حمایت بهایی دارد که...

شمال غربى هند ، سال 1850 . سرگرد انگلیسى ، « جفرى ویکرز » ( فلین ) رودرروى « سورات خان » ( گوردون ) فرمانده‏ ى دسیسه ‏گر هندى مى ‏ایستد. در این بین محبوبه ‏ى « ویکرز » ، « السا کامبل » ( د هاویلند ) به برادر او ، « پرى » ( نولز ) دل مى ‏بندد.

داستان فیلم در سال 2017 اتفاق می افتد . در این زمان تکنولوژی بسیار پیشرفت کرده است و روابط از بین رفته است. انسان ها تمامی کارهای خود را به روبوت هایی که کاملا از نظر فیزیکی و مانند خودشان هستند واگذار کرده اند و این روبوت ها هستند که تمامی کارهای انسانی را انجام میدهند و فقط وظیفه ی کنترل آنها را بر عهده دارن و ...

جنگ جهانی دوم، پس از حمله ی ژاپنی ها به پرل هاربر. دو دوست دوران کودکی به نام های «ریف مکولی» (افلک) و «دنی واکر» (هارتنت)، زنی (بکینسیل) را که هر دو به او علاقه مند هستند پشت سر می گذراند و رهسپار انجام مأموریت بمباران توکیو می شوند.

"آرتور بیشاپ" آدمکشی حرفه ایست که تنها زندگی میکند و از طریق دریافت سفارش قتل، دستمزد بالایی دریافت میکند. شعار "بیشاپ" این است که هرگز برای خودت همدستی نگیر. یکی از سفارشات دریافتی وی کشتن یکی از دوستان قدیمی و ثروتمند خود اوست، پس از کشتن این مورد، پسر مقتول که شیفته "بیشاپ" شده از او میخواهد تا به عنوان دستیار کمک حالش باشد ولی...

فروشنده ای به نام «دیوید مان» (ویور) که برای انجام کاری به کالیفرنیا رفته، به خاطر ترافیک سنگین بزرگ راه، از یک جاده ی محلی به راهش ادامه می دهد. او در میانه ی راه، برای پرهیز از دود غلیظ یک تانکر، از آن سبقت می گیرد، اما این کار راننده ی تانکر را به خشم می آورد و تعقیب و گریزی دیوانه وار و خطرناک آغاز می شود.

سادیت ریچاردز پس از اینکه پدر و مادرش به قتل می‌رسند، به جاده میزند. او حیران، سرگردان و بی‌هدف است تا اینکه با موجودی وحشی روبرو می شود و …

بن فینگان یک جوینده گنج های دریایی است. مردی جوان و خوش قیافه که در آستانه جدایی از همسرش تس قرار دارد. ‏بن سرانجام موفق میشود تا ردی از یک کشتی غرق شده قرن هجدهمی حاوی صندوق طلا و جواهر بیابد، اما خارج کردن این گنج مشکلاتی را برای او بدنبال خواهد داشت…

کارآگاه نیویورکی، «نیک کانکلین» (داگلاس)، و هم کارش، «چارلی وینسنت» (گارسیا)، خلافکار ژاپنی، «ساتو» (ماتسودا) را که خود دستگیر کرده اند به اوزاکا می برند. اما «ساتو» در همان فرودگاه با کمک افرادش می گریزد و «کانکلین» می کوشد که بار دیگر او را گرفتار کند...

چهار سال از حوادث پارک ژوراسیک در جزیره نوبلار گذشته است. جان هاموند در می یابد که در جزیره سورنا واقع در نزدیکی جزیره نوبلار تعدادی زیادی دایناسور پرورش یافته اند. گروهی به رهبری پسر عموی هاموند که اکنون کنترل شرکت اینجن را در دست گرفته تصمیم دارند تا این دایناسورها را اسیر کرده و به پارک دایناسورها در سان دیگو منتقل کنند تا از این طریق بتواند درآمد کلانی را بدست آورند. جان هاموند که اکنون کنترل شرکت اینجن از دستش خارج شده و می کوشد تا اشتباهات گذشته اش را جبران کند بهمراه دکتر یان مالکوم و دکتر سارا هاردینگ عازم جزیره می شوند تا جلوی اینکار را بگیرند و …