دختری درست بعد از آزادی از زندان به سراغ 4 دوست خود میرود تا کار نیمه کاره اش را تمام کند .

بالا راجو ، خان روستایشان است که با همسر زیبایش زندگی میکند و دارای دو پسر به نام های چاندراسکر رائو و بنگاری و دو دختر است . او به چاندراسکر کمک می کند که دکتر شده و یک درمانگاه محلی بسازد ...

راج مالهوترا (آکشی کومار) ، پس از تصادف پایش می شکند . مدتی پس از بهبود به دلایل روانشناختی باز هم نمی تواند راه برود . زمانی که راج و خانواده اش به دهرادون نقل مکان می کنند ، او با دختری به نام کاجِل (لارا داتا) دوست می شود و به علت علاقه مشترک به هواپیما ، همه انتظار دارند این دو هر چه زودتر ازدواج کنند . راج به علت تشویق های کاجل هم راه میرود و هم توسط نیروی هوایی هند استخدام می شود و ...

ماجرای تاجر موفق راج مالهوترا که همه چیز بر وفق مرادش میباشد، از جمله همسر دوست داشتنی اش ...

مردی متوجه میشود که مبتلا به سرطان ریه شده است و سه ماه بیشتر زنده نخواهد بود . او به طور تصادفـی در روزنـامه ، مقاله ای را درباره آسایشگـاهی که بیمارانی که روز های آخـر عمر خود را در آنـجا می گذرانند را می بیند و به آنجا می رود ...

زمانی که یک مریضی مرموز در یک روستای دورافتاده شیوع پیدا می‌کند ، مردم روستا به یک راننده تاکسی به عنوان ناجی خود پناه میبرند ...

یک خلافکار بر سر دوراهی بین عشق و وفاداری گیر افتاده ، او مجبور است یکی را انتخاب کند ...

مامور وینود در یک ماموریت نفس گیر در نقاط مختلف دنیا ، وقایع نامرتبط را دنبال میکند تا بفهمد همکارش چرا به قتل رسیده ...

یک پسر خجالتی که طبع شاعری نیز دارد میخواهد از دختری درخواست کند تا با او سر قرار برود ولی ...

ملکه هند از محافظ خود میخواهد تا طلاهائی که دولت در دوران قحطی 1975 از او گرفته را از آنها بدزدد و ...