من به شما نگاه می کنم اما به دوربین نه. این می تواند یک تله باشد...

"دنیل کلمبو" بازیگر مشتاقی است که توسط کشیش مونترال استخدام می شود تا نمایش مذهبی سالانه شهر را به روی صحنه ببرد...

داستان آرتورو باندینی جوان که عاشق پدرش سووو، مادرش "ماریا" و برادرانش می باشد.

یک زن انتقامجو شوهر سابق خود را در زیرزمین خانه اش زندانی میکند و تنها راهی که شوهر برای رهائی از این وضع دارد این است که در بازی روانی این زن شرکت کند

مارک و ناتالی، برادر و خواهری هستند که به دلیل جدایی والدینشان از همدیگر جدا زندگی می کنند. مارک میخواهد که به دیدن خواهرش برود ولی به دلایل مالی مجبور می شود از یک فروشگاه دزدی کند و همین موضوع باعث جلب توجه پلیس می شود و . . .

داستان فیلمسازی که در حال آماده سازی فیلمی می باشد که یک قسمت از زندگی شخصی او را بازگو می کند: او 10 سال پیش همسرش را ترک کرد و رفتن او باعث شد که وی دست به خودکشی بزند.

داستان یک رئیس شرکت که با یک رسوایی مسمومیت غذایی مواجه می شود و تنها کسی که می تواند به او کمک کند، نظافتچی عصرگاهی است که به نظر می رسد همیشه در مکان و زمان مناسب حضور دارد.

فیلمی بر اساس رمانی از "پل ویالار". فرانسوا که در دام ازدواجی عاری از هرگونه عشق و عاطفه گیر افتاده، عاشق ژانین، همسر مرد دیگری می شود.

چه چیزی می‌تواند جذاب‌تر از کاوش در برنامه فضایی از منظری تازه، با هدایت فرآیندهای تولید و تکنیک‌های جدید امروزی باشد؟ با تشکر از تصاویر آرشیوی تمام رنگی - که اکنون کاملاً بازسازی شده اند